![]() |
مادر عفت الشريعه شاه آبادي |
سلام
ديروز خبر مادر داعي را داشتيم امروز خبر مادر احمدي را. در چشمانش احمد و علي و مرضيه مي درخشيدند.
نميدانم ميدانيد كه اين مادر قهرمان كه بود؟
شايد كساني كه او را نشناسند فكر كنند حداكثر مادر دليري بود كه كمر در زير شهادت فرزندان دلبندش خم نكرد. يا خم به ابرو نياورد تا دشمن را شاد نكند.
يا چون فرزندانش پاي در راه مبارزه با دو ديكتاتوري برداشتند او هم به دنبالشان...
آخر وقتي مي گوييم مادر اين تهديد هست كه همة اين چيزها به ذهن بيايد.
اما واقعيت در مورد اين شيرزن قهرمان چيز ديگري است.
او يك انقلابي مجاهد بود.
او يك انقلابي مجاهد بود.
خودش مي گفت عاشق حضرت علي است، عاشق مسعود است.
بله هست اما فقط اين نيست.
در كودكي در خانه پدرش محضر مصدق رهبر نهضت ضد استعماري مردم ايران را درك كرده بود. بعدازسركوب قيام مردم در 15 خرداد و سكوت آخوندها كسي بود كه در سكوت بعد از 15 خرداد و خفقان آخوندها همراه با مادر داعي و مادر صادق، اولين تظاهرات ضدحكومت شاه را در بازار تهران به راه انداختند، بله سه زن، تنها، در برابر يك ديكتاتوري تا بن دندان مسلح. بدون باك و بيم. بدون پرواي تعادل قوا، به صحنه آمدند و صداي زنده بودن يك خلق شدند.
مادر، مادرفرزندانش نبود، مادر همة مبارزين و مجاهدين بود، چرا كه با زندگيش، با منشش، و با ايستادگي و مبارزاتش، دست فرزندانش را گرفت و پا به پا تا آستان فداي همه چيز برد. احمد فرزند بزرگش از پيشتازان مبارزه در زمان شاه شد، اشرف دختر قهرمانش در دو ديكتاتوري شاه و شيخ زندان بود و زماني كه در كنار قهرمانان سربدار در تابستان 67، همراه ساير زندانيان سياسي اعدام شد، با سابقه ترين زنداني سياسي در رژيم خميني بود. علي قهرمانش كه در موشك باران ليبرتي به شهادت رسيد خودش كتابي مستقل است كه در چند سطر نمي گنجد.
فقط مي توانم بگويم مادر درود و بدورد و هزار آه و اسف از فقدانت. فقط با برق يقيني كه در چشمانت براي پيروزي محتوم مبارزات مردم ايران بود به آينده چشم مي دوزيم و به پيش مي رويم.
براي آشنايي بيشتر با مادر بخوانيد لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر