سلام
براي هم زباني اين نامة عاشقانه را كه از دل شيدايي در كنج سياهچالهاي رژيم در آمده است را بخوانيد.
چه پيوند عميقي دارد با جوهر بهار، با جوهر سرزندگي، بالندگي، رويش و دريك كلام ضد سردي، ضد خمودگي و خزانزدگي، ضد ايستايي.
اما آن رويش و آن پيوند باجوهر بهار از جنس بهار طبيعت نيست. از جنس ديگري است. از جنس درخت تناور آزادي، كه در چهارفصل خدا در حال شكفتن و روئيدن و روياندن است.
وقتي از دل سياهچال چنين اميد متقني به آينده مثل غزلي خوش طنين، بر حرير نرم روح عاشقان آزادي بوسه مي زند، اولين پيامي كه مي دهد، پيام فرداي روشن آزادي است. فرداي روشني كه امروز پايه هايش بر رنج و رزم كساني بينان افكنده مي شود، كه در يك كلام از جنس پرداخت همه چيزند، نام و نشان و خانه و خانواده و هرآنچه رنگ تعلق دارد.
براي همين است وقتي پاي حرف هريك از اين ها مي نشيني احساس مي كني عضوگمشده يي از خانواده ات را يافته اي. من امروز يك عضو ديگر خانواده ام را يافتم. تا ديروز احساس بلوچ و عرب و تركمن بودن داشتم، امروز يك دفعه ديدم من سالهاست كرد هم هستم، ياد شيرين و فرزاد افتادم و آه از نهادم برآمد، ياد پير دير كردستان قاضي محمد افتادم بيشتر ريشه ام را در جاي جاي خاك ميهن ديدم. درد مشتركمان را ، زخم مشتركمان را، فرياد مشتركمان را و آرمان مشتركمان را ديدم. و گفتم سلام بر آزادي، سلام بر ايران آزاد.
نامه افشين به افشين را بخوانيد، جريان حيات مقاومت در يكي از مويرگهايم را ببينيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر