بدون مقدمه اظهارات پاسدار سعيد قاسمي را بخوانيد: وي كه رئیس لباس شخصیهای خامنهای و از سرکردگان سابق سپاه پاسداران است با وحشتزدگی از محبوبیت مجاهدین گفت: «متأسفانه در حال حاضر دانشگاههای ما دست برخی افراد... . افتاده است که به نام استاد در کلاس درس خود از مسعود رجوی تمجید میکنند و او را قهرمانی بزرگ میدانند؛ آیا با این حرفها فرزندان من و شما نباید دچار دوگانگی و سردرگمی شوند؟»
پاسدار قاسمی که روز 12 اسفند در محل تالار شهر مشهد سخنرانی میکرد، درباره خمینی، امام جلادان گفت: «با روندی که در این ۳۷ ساله پیش رفتهایم، تا یک دهه دیگر چیزی از تفکرات امام راحل باقی نخواهد ماند و همانطور که بهراحتی دستاوردها را بتن کردند تفکر امام را هم بتن میکنند».
وي حرفهاي ديگري هم زد كه اگر خواستيد در اين لينك دنبال كنيد.
همين درد بي درمان نظام ولايت روز 14اسفند در نمايش جمعه تهران از زبان آخوند احمد خاتمي درآمد. وي در يك جمله با مهارت آخوندي چند دروغ را ساندويچ كرد و در مورد اولين انتخابات رژيم گفت وقتي مردم به مجاهدين رأي ندادند مسعود رجوي گفت مردم ناآگاهند و... اولا كه آرشيو هاي نشريه مجاهد و حتي همين كيهان خامنه اي در آن زمان موجود است و چنين نقل قولي از مسعود رجوي در آن نيست. دوم اينكه آخوند خاتمي فراموش كرده در همان دوره مجاهدين و ساير نيروهاي مترقي، ليست بالا بلندي از تمهيدات حزب جمهوري براي تقلب و پر كردن صندوق ها از دور دست ترين روستاها تا قلب تهران افشا كردند، كه آخوند خاتمي همه را يك جا زير عمامه اي رد كرد.
بگذريم غرض پاسخ گفتن به دروغ هاي وي نيست، بلكه طرح اين سؤال است كه چه شده يك دفعه مرز سرخ اسم بردن از مجاهدين در رسانه ها و مقامات رژيم كنار گذاشته شده و چپ و راست پاچه مجاهدين و رهبرانشان را به نيش مي كشند؟
خيلي جواب ها مي شود داد ولي من دنبال يك جواب هستم به شرايط روز يعني پسا انتخابات بيشتر بخورد.
يادتان باشد در مقالات قبلي نوشتم اين انتخابات بازنده اش كل نظام وشخص ولي فقيه بود، ولي برنده اش بيرون نظام است و كسي يا چيزي است كه رژيم را به اين مهلكه كشانده است.
چون اين مهلكه چيزي جز حاصل زهر آتش بس و دق مرگ كردن خميني و زهر اتمي و به گل نشاندن پروژه بقاي خامنه اي نيست. حالا آخوندها دارند به سبك خودشان از برنده صحنه اسم مي برند. يكي مثل آخوند احمد خاتمي با دروغ و دجاليت اين اذعان را مي كند و يكي هم مثل پاسدار سعيد قاسمي، با سوز و گداز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر