۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

به شاهين ذوقي تبار سلام كنيم


زندانی سیاسی شاهین ذوقی تبار در زندان گوهردشت
به شاهين ذوقي تبار سلام


سلام. به شاهين ذوقي تبار سلام كنيم.
نامه اش را كه خواندم سر تعظيم فرودآوردم.
از قعر سياهچال نظام در زندان گوهر دشت، رأس نظام ولايت فقيه را نشانه گرفته است. 
درود
الحق اين نسل شايستة صفت شيرآهنكوه انسان است. مخصوصا كلمة مرد را از شعر شاملو برداشتم تا جاي صبا و نسترن و مهديه و سردارانشان زهره و گيتي باز شود، كساني كه مرگ را به سخره گرفته اند و مي توانند خليفه ولايت را به زير كشند. 
شاهين هم از همين تبار است و ذوقش صلاي علي صارمي شدن زده است. 
پس به شاهين سلام كنيم، از همان سلامي كه به دكتر ملكي پير دير سنگر آزادي دانشگاه مي كنيم.
نامه شاهين را بخوانيد، قبل از اين رنج نامه باشد، جنگ نامه است عليه رژيم . بازهم درود.


زندانی سیاسی شاهین ذوقی تبار در نوشته خود با عنوان تاوان صداقت و عاشق انسانهای پاک بودن در رژیم آخوندی از جمله نوشته است:
بعد از ظهر 30اردیبهشت 92بود که عده‌یی پاسدار و لباس‌شخصی با شکستن قفل در به درون خانه ما هجوم آوردند ولی این بار مانند دفعه قبل شوکه نشدم، چون 30 روز قبل همین اتفاق افتاده بود و مادرم را با خود برده بودند. این بار هم مانند دفعه قبل تمام خانه را به هم ریخته و به من چشم‌بند زدند و من را که در آن موقع 25سال داشتم با خود به بازداشتگاه 2الف واقع درزندان اوین بردند و سپس به سلول کوچک و تاریکی انتقال دادند.
 
در آنجا سکوت سنگینی حکم‌فرما بود. بر روی دیوار پر از نوشته و یادگاری از زندانیان قدیمی از قبیل آیه قرآن، شعر، خاطرات، تاریخ دستگیری و... . بود آنها را با خرده سنگ بر روی گچ دیوار نوشته بودند. گاه 2-3ماه می‌بایست در آن قبر انفرادی بدون هیچ اجازه تماس و یا ملاقاتی در انتظاری نامعلوم به‌سر برم، حتی از داشتن خودکار و کاغذ هم محروم بودم و بعضاً از دادن برخی لوازم ضروری با ادعای این‌که تو منافق هستی خودداری می‌کردند، مدتی بعد روز و تاریخ را فراموش کردم و سعی می‌کردم وقتم را با خواندن نوشته‌های روی دیوار و یا حرف زدن باخودم پر کنم. پس از آن هنگامی که برای بازجویی می‌رفتم با انواع توهینها و ناسزاها مواجه می‌شدم. ولی هیچی بدتر از آن نبود که می‌دانستم مادرم را دستگیر کرده‌اند و از او خبری نداشتم تا این‌که یک ملاقات دو دقیقه‌ای به من با پدرم دادند. ولی در آن ملاقات هم اجازه ندادند چشم‌بندم را بردارم و فقط در یک لحظه زیرچشمی پدرم را دیدم. آنجا از پدرم شنیدم برادرم که در آن زمان 18سال بیشتر نداشت او هم بعد از من و به‌خاطر من دستگیر شده است و علت دادن این ملاقات را هم فهمیدم... حال فشار چندین برابر شده بود... !. در چنین شرایطی بیش از یک‌سال را در بند 2الف گذراندم و سپس به زندان اوین انتقال پیدا کردم.
 
زندان مشکلات و دردسرهای خاص خودش را داشت، البته نباید انتظار دیگری می‌داشتم در آنجا مأموران زندان با دادن تشویقی مثل ملاقات و مرخصی به عده‌یی اراذل و اوباش و ایجاد دعوا و مرافعه توسط آنها برای من مشکل درست می‌کردند، البته زیاد طول نکشید که به‌خاطر یکی از همین دعواها من را به قول خودشان به‌عنوان تنبیه به زندان گوهردشت فرستادند. فضای سنگینی در گوهردشت حاکم است اکثر زندانیان حکم اعدام دارند و یا دارای حبس های سنگین و طولانی‌مدت هستند. پنجره‌های کوچکی دارد و هوای سالم درون بند نیست. هوا خوری سه ساعت در روز است و به علت کمبود امکانات پزشکی و نبود دکترهای متخصص مرگ و میر ناشی از بیماری بسیار زیاد است و دسترسی به تلفن نیز وجود ندارد.
 
برخی در اینجا بیش از دو سال را در بازداشتگاها و سلولهای انفرادی رژیم گذرانده‌اند و اگر من در دوران جام زهر و ناتوانی رژیم در زندان افتاده‌ام عده‌یی قبل از آن و در شرایطی که رژیم از الآن دستش بازتر بود به زندان افتاده‌اند. تمام این فشارهایی که بر روی من و خانواده‌ام وارد شد و گوشه کوچکی از آن را اشاره کردم از آنجایی بود که من برنامه‌های ماهواره از جمله سیمای آزادی را نگاه می‌کردم ولی برنامه‌های سیمای آزادی متفاوت از دیگر کانالها بود و همین باعث شد من به مجاهدین علاقه‌مند شوم، آنها در ایران نبودند ولی همه چیز را بهتر از من می‌دیدند و چشم من را نسبت به محیط پیرامونم باز می‌کردند، به‌طور مثال وقتی کودکان کار، جوانان که به علت نداشتن شهریه از دانشگاه انصراف می‌دادند، مریض های بیرون بیمارستان که برای علاجشان پول نداشتند، یا عقب افتادن حقوق کارگران و دیگر اقشار جامعه را می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم تمام این مسایل طبیعی است ولی آنها می‌گفتند چرا و برای چه باید این طور باشد؟
 
حال بعد از گذراندن این چند سال که در زندان هستم این سؤال برای من پیش میاید که چرا مجتبی‌خامنه‌ای با داشتن چندین پالایشگاه نفت و پتروشیمی و دلالیهای عظیم ثروت هنگفتی برای خود دست و پا می‌کند، ثروتی که در اصل برای مردم ایران است ولی کسی با او کار ندارد؟ و چرا پسر رفسنجانی که پدرش نیز از اول انقلاب دزدیهای کلان انجام داده و همه مردم ایران از دزدیهای این خانواده آگاه هستند وقتی توسط باند خامنه‌ای دستگیر می‌شود، دادگاههای وی بسیار طول می‌کشد و پس از مدتی از زندان به مرخصی می‌رود، در حالی که من فقط به‌خاطر چند تماس باید در زندان بدون یک روز مرخصی باشم؟
 
و چرا دادگاه من بیش از 5دقیقه طول نمی‌کشد و در طول این 5دقیقه از سوی صلواتی قاضی رژیم مورد توهین و سرکوفت قرار میگریم و اجازه حرف زدن و دفاع کردن از خودم را پیدا نمی‌کنم در حالی که دادگاههای امثال بابک زنجانی دزد میلیاردی پس از 24 جلسه هنوز تمام نگشته و ادامه دارد و این در صورتی است که آخوند اژه‌ای سخنگوی قوه قضاییه اعلام کرده دادگاه 5دقیقه‌ای نداریم؟
 
حال اگر این جمهوری به‌اصطلاح اسلامی در منافق بودن و تروریست بودن مجاهدین اطمینان دارد، آیا بهتر نیست دادگاههای ما را به صورت علنی و با حضور خبرنگار برگزار کند تا حقیقت برای مردم نیز روشن گردد؟ من و همه زندانیانی که تا کنون دیده‌ام علاوه بر فشاری که خودمان و خانواده هایمان تحمل کرده‌ایم فقط در مدت 5دقیقه دادگاهی شدیم و برای ما حکم صادر شد حال بهتر است آن لباس‌شخصیها و مزد بگیران که در پوشش خانواده به لیبرتی می‌روند و ادعا می‌کنند که افراد آنجا به دست سازمان مجاهدین خلق اسیر شده‌اند، افکار عمومی را به سخره نگیرند و به جای این‌که به فکر آزادی آنها باشند و به راه دور بروند به فکر آزادی من و صدها و هزاران زندانی بیگناه در زندانهای ایران باشند. !
شاهین ذوقی تبار
1394/10/2

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر