كيست كه نداند مواد مخدر يكي از منابع در آمد نيروي تروريستي قدس سپاه پاسداران است كه با آن هم مخارج صدور تروريسم به كشورهاي منطقه و هم تأمين نيروهاي مزدورش در لبنان و سوريه و عراق و يمن و بحرين و جاهاي ديگر خاورميانه را حل و فصل مي كند. تمام مرزهاي ايران امكاني براي اين تجارت شوم و سياه در دست سپاه پاسداران است.
با اين حال در داخل ايران روزي نيست كه جمعي را به اسم مبارزه با مواد مخدر بالاي دار نفرستد. اين ها قربانياني هستند كه خارج از چرخه توليد اين دستگاه جهنمي مي خواهند نان بخور و نميري در بياورند، پس بايد حذف شوند.
دستگاه تبلیغاتی رژیم گاهی از سر ناپرهیزی یا ناشیگری، یا حتی ناچاری، سراغ
سوژههایی میرود و تلنگر به مسائلی میزند که نتیجه آن فوران تضادها و
فضاحتهایی است که منشأ آن خود رژیم است؛ فورانی که دیگر قادر به مهار آن
نیست. یکی از این موارد، برنامهای بود که به موضوع اعتیاد اختصاص داشت و
روز یکشنبه 8شهریور از تلویزیون رژیم پخش شد.
در این برنامه، یک سرکرده نیروی انتظامی و یک مقام بهزیستی رژیم حضور داشتند که طبق معمول به حرفهای کلی و کلیشهیی درباره مبارزه با اعتیاد و اقدامات رژیم در این زمینه پرداختند. اما این گفتگوی تکراری هنگامی که تهیه کننده برنامه ناپرهیزی کرد و برای اولین بار یکی از قربانیان اعتیاد را به استودیو آورد و او گوشهیی از شرایطی را که خودش بهعنوان یک نمونه، قربانی آن است، باز گو کرد، به مجرای دیگری افتاد.
این قربانی اعتیاد در پاسخ به سؤال مجری که از او درباره سابقه اعتیادش و شرایط کنونیاش پرسید، گفت:
«15سال است که اعتیاد دارم، 4سال هم هست که کارتن خواب شدهام؛ به نوعی خانوادهام را از دست دادهام، آمدهام توی خیابان دارم زندگی میکنم. دستکم 5بار است به کمپ رفتهام، ترک کردهام، آمدهام بیرون و دوباره… چون جایی نداشتم بروم، سرپناهی نداشتم، مجبور بودم بیایم توی خیابان و دوباره همان آش و همان کاسه… ترک زوری نمیشود، بهزور مرا بردهاند کمپ، نیروی انتظامی با ما مثل حیوان رفتار میکند، نمیدانم عقده دارند، چی دارند، نمیدانم! ما دزد نیستیم، به قول معروف اراذل و اوباش نیستیم؛ من خودم «ضایعات» جمع میکنم، این دستهای من است که پینه بسته، دوست دارم با من مثل یک انسان رفتار کنند… موقعی که ما لباس نیروی انتظامی را میبینیم، فرار میکنیم. اصلاً آن را دشمن میدانیم».
مجری: معمولاً آنهایی که میروند کمپ و برمیگردند، چه اتفاقی برایشان میافتد که دوباره به اعتیاد رو میآورند؟
جواب: یکیش من خودم، میآم بیرون امیدی به زندگی نداشتم، من که میروم ترک میکنم، دوست دارم برگردم پیش خانوادهام، خب اگر آدم برود پیش خانواده خودش، بهتر و راحتتر زندگی میکند، اما با خودم فکر میکنم که بروم یک کار پیدا کنم، با دست پر برگردم پیش خانوادهام، نمیشود که دست خالی برگشت… میمانم تا یک مدتی به امید پیدا کردن کار توی پارک زندگی میکنم، اما میبینم فایدهیی ندارد، روز بهروز بدتر میشود، نمیتوانم پولی تهیه کنم که پیش خانوادهام برگردم، بنابراین میروم به طرف مواد…».
او که خود قربانی است، امکان کسب این آگاهی را نداشته که بداند عامل و علت اصلی که او را به طرف مواد سوق میدهد، نه در درون او، بلکه در بیرون و در نظامی است که تنها راه مواد مخدر را برای او و امثال او برای ادامه زندگی باز گذاشته است. اما او این را میداند که یک انسان است و میداند که باید با او مثل یک انسان رفتار کنند و نه مثل یک حیوان! این تمام آن چیزی است که او میخواهد. اما آیا رژیم ضدانسانی و نظامی که او را له کرده، میتواند همین خواسته ابتدایی هر انسانی را برآورده کند؟ ادامه صحبت، موضوع را روشنتر میکند...ادامه مطلب در اين لينك
در این برنامه، یک سرکرده نیروی انتظامی و یک مقام بهزیستی رژیم حضور داشتند که طبق معمول به حرفهای کلی و کلیشهیی درباره مبارزه با اعتیاد و اقدامات رژیم در این زمینه پرداختند. اما این گفتگوی تکراری هنگامی که تهیه کننده برنامه ناپرهیزی کرد و برای اولین بار یکی از قربانیان اعتیاد را به استودیو آورد و او گوشهیی از شرایطی را که خودش بهعنوان یک نمونه، قربانی آن است، باز گو کرد، به مجرای دیگری افتاد.
این قربانی اعتیاد در پاسخ به سؤال مجری که از او درباره سابقه اعتیادش و شرایط کنونیاش پرسید، گفت:
«15سال است که اعتیاد دارم، 4سال هم هست که کارتن خواب شدهام؛ به نوعی خانوادهام را از دست دادهام، آمدهام توی خیابان دارم زندگی میکنم. دستکم 5بار است به کمپ رفتهام، ترک کردهام، آمدهام بیرون و دوباره… چون جایی نداشتم بروم، سرپناهی نداشتم، مجبور بودم بیایم توی خیابان و دوباره همان آش و همان کاسه… ترک زوری نمیشود، بهزور مرا بردهاند کمپ، نیروی انتظامی با ما مثل حیوان رفتار میکند، نمیدانم عقده دارند، چی دارند، نمیدانم! ما دزد نیستیم، به قول معروف اراذل و اوباش نیستیم؛ من خودم «ضایعات» جمع میکنم، این دستهای من است که پینه بسته، دوست دارم با من مثل یک انسان رفتار کنند… موقعی که ما لباس نیروی انتظامی را میبینیم، فرار میکنیم. اصلاً آن را دشمن میدانیم».
مجری: معمولاً آنهایی که میروند کمپ و برمیگردند، چه اتفاقی برایشان میافتد که دوباره به اعتیاد رو میآورند؟
جواب: یکیش من خودم، میآم بیرون امیدی به زندگی نداشتم، من که میروم ترک میکنم، دوست دارم برگردم پیش خانوادهام، خب اگر آدم برود پیش خانواده خودش، بهتر و راحتتر زندگی میکند، اما با خودم فکر میکنم که بروم یک کار پیدا کنم، با دست پر برگردم پیش خانوادهام، نمیشود که دست خالی برگشت… میمانم تا یک مدتی به امید پیدا کردن کار توی پارک زندگی میکنم، اما میبینم فایدهیی ندارد، روز بهروز بدتر میشود، نمیتوانم پولی تهیه کنم که پیش خانوادهام برگردم، بنابراین میروم به طرف مواد…».
او که خود قربانی است، امکان کسب این آگاهی را نداشته که بداند عامل و علت اصلی که او را به طرف مواد سوق میدهد، نه در درون او، بلکه در بیرون و در نظامی است که تنها راه مواد مخدر را برای او و امثال او برای ادامه زندگی باز گذاشته است. اما او این را میداند که یک انسان است و میداند که باید با او مثل یک انسان رفتار کنند و نه مثل یک حیوان! این تمام آن چیزی است که او میخواهد. اما آیا رژیم ضدانسانی و نظامی که او را له کرده، میتواند همین خواسته ابتدایی هر انسانی را برآورده کند؟ ادامه صحبت، موضوع را روشنتر میکند...ادامه مطلب در اين لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر