۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

سوغات سفر روحاني؛ چفت پوچ


روحاني و كليد هرز شده



روحاني هنوز از نيويورك پايش به تهران نرسيده، حاصل سفرش روشن شد. در يك كلام از همه جا رانده و از خويش مانده. 
رگبار مارك هاي خيانت و سازش با دشمن از طرف باند روحاني و يخ كردن خودي هايش از اين همه دماغ سوختگي ديپلماتيك. بخاطر آن همه تحقيرهاي زمختي كه توسط كويت و عربستان نثار ظريف شد
روز دوشنبه (6مهر) آخوند حسن روحانی پس از انجام سخنرانی در هفتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بلافاصله به ‌تهران برگشت. اکنون سؤال این است که حاصل این سفر 5روزه چه بود؟ و او تا چه اندازه توانست به اهدافی که از این سفر مد نظر داشت، دست پیدا کند؟ تمام پیامی را که روحانی تلاش می‌کرد به طرف حسابهای خارجی خود برساند، می‌توان در این جمله از سخنرانی او در مجمع یافت که: «امروز، فصل جدیدی در روابط ایران با جهان آغاز شده است».

روحانی تلاش کرد مخاطبان خود را قانع کند که رژیم با روی کارآمدن او تغییر کرده و «ملت ایران… دو سال قبل بار دیگر به تعامل سازنده با جهان رأی داد». او با تعریف و تمجید بسیار از توافق هسته‌یی به‌عنوان شاخص دیگر این تغییر یاد کرد و از خودش به‌عنوان کسی که «توانمندی گفتگوی سازنده را به خوبی آشکار ساختیم» تقدیر و تشکر کرد! و از تو سری زدن به ولی‌فقیه و باند او در انظار بین‌المللی فروگذار نکرد که: «هر بازیگری در نظام بین‌الملل که در پی خواسته‌های حداکثری باشد و جایگاهی برای طرف مقابل خود باز نکند نمی‌تواند سخن از صلح، ثبات و توسعه یافتگی بزند».

روحانی به دم زدن مکرر از «صلح، ثبات و توسعه» و «تعامل» اکتفا نکرد و رودرروی خامنه‌ای که از پیامدهای توافق هسته‌یی و «نفوذ دشمن» از طریق آن، به‌شدت ابراز وحشت نموده است، برای تحولات ناشی از توافق، بی‌تابی نشان داده و با کلمات و عبارات مورد پسند آمریکا تصریح کرد: «ما در برنامه جامع اقدام مشترک، تنها در پی دستیابی به یک توافق هسته‌یی نبودیم. ما می‌خواهیم حرکتی تازه و سازنده را برای بازآفرینی نظم جهانی پیشنهاد کنیم».

روحانی علاوه بر «برجام» از قطعنامه 2231 شورای امنیت و از سازمان ملل ستایش و تقدیر کرد که «این بار باید گفت سازمان ملل تصمیم درستی گرفت».

روحانی علاوه بر تلاش برای جلب اعتماد آمریکا مبنی بر این‌که بر سر قول و قرارهایش هست و مطلقاً خیال تخطی از تعهداتش در قبال «برجام» یا «قطعنامه 2231» را ندارد، از تریبون مجمع عمومی استفاده کرد تا نهایت اشتیاق خود به استقبال از سرمایه‌گذاران خارجی را اعلام کند: «ایران با همه ظرفیتهای اقتصادی و فرهنگی خود آمادگی دارد که به کانونی برای مشارکت در سرمایه‌گذاری صادرات گرا تبدیل شود».

نه تنها تنظیم رابطه با آمریکا، بلکه حتی برخورد روحانی و ظریف با عربستان هم به‌کلی با آنچه که در تهران شاهدش هستیم، تفاوت داشت. باند رقیب انتظار داشت که روحانی همان روز اول وقوع «واقعه مکه»، سفر خود را نیمه‌تمام بگذارد و به تهران برگردد، اما روحانی به قول سایت حکومتی رجا نیوز، «روغن ریخته را نذر امام‌زاده کرد» و با جلو انداختن برخی دیدارهای روز آخر، مانند دیدار با نخست‌وزیر انگلستان بازگشت خود را تنها یک روز جلو انداخت و برای بستن دهان حریف، عباراتی را نیز در مذمت «سوء مدیریت مجریان» و «عدم پاسخگویی مسئولان» عربستان، به سخنرانی خود افزود؛ اما پیش از این سخنرانی، لحن او در رابطه با عربستان، فراتر از تفاهم‌آمیز، منت‌کشانه بود و در سخنرانیها و مصاحبه‌های خود از جمله گفت: «ایران و عربستان باید به سمت بهبود روابط پیش بروند» «ما همه یک خانواده هستیم» و بر خلاف الدرم بلدرمهای سرکرده‌های سپاه، گفت: «ما به هیچ پایتخت عربی حکمرانی نمی‌کنیم».

اما شگفت‌انگیز آن که نه آمریکا و نه به‌خصوص عربستان به کرنشهای روحانی اعتنا نکردند، اوباما در سخنرانی خود در مجمع گفت: «(رژیم ایران) در این لحظه به اعزام گروه‌های نیابتی خشن برای پیشبرد منافع خود ادامه می‌دهد… درگیریهای طائفی را دامن می‌زند و کل منطقه را به خطر می‌اندازد و خود را از تجارت و بازرگانی محروم می‌کند».

پس از سخنرانی روحانی نیز در پاسخ به آن همه کرنشهای روحانی، ماری هارف سخنگوی وزارت‌خارجه آمریکا، رگباری از دشنامهای سیاسی را به سوی رژیم گشود: «حامی شماره یک تروریسم در منطقه» «نقش بی‌ثبات کننده در منطقه» «دنیا هم در مقابل این رژیم ایستاده».

حتی بان کی‌مون دبیرکل ملل‌متحد نیز، در گزارشی به مجمع عمومی، بر ادامه «‌نقض حقوق‌بشر در ابعاد گسترده» توسط رژیم ایران تصریح کرد.

اما پاسخهای کوبنده و شوکه‌کننده از جانب عربستان بود.

عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان درخواست ظریف برای ملاقات را رد کرد و با یک تودهنی خوار کننده به رژیم هشدار داد که از حادثه مکه سوء استفاده سیاسی نکند.

پس از سخنرانی روحانی نیز ملک سلمان، پادشاه عربستان با تیزترین عبارات و موضع‌گیریهای علنی که تا کنون از سران این کشور علیه رژیم دیده شده، رژیم ایران را «تهدید فوری منطقه خاورمیانه» دانست و خواستار آن شد که «کشورهای منطقه با کنار گذاشتن اختلافات خود روی این تهدید فوری متمرکز شوند».

اولین معنی و پیام بلافصل این موضع‌گیریها، شکست پروژه سفر روحانی به نیویورک است. به‌خصوص که اولین هدف روحانی از این سفر، «تعامل با جهان» و دادن تصویر «آغاز فصل جدید در روابط ایران با جهان».

اکنون این سؤال مطرح می‌شود که چرا چنین شد؟ و چرا نتیجه‌یی به‌کلی خلاف آنچه مورد نظر روحانی بود، به دست آمد؟ پاسخ جامع به این سؤال خود نیازمند نوشتاری دیگر است؛ اما اجمالاً درحد اشاره می‌توان گفت که پوچی ادعای اصلی روحانی مبنی بر این‌که گویا با روی کارآمدن او چیزی در رژیم تغییر کرده، از جوانب مختلف به اثبات رسید؛ از یک سو با فریادهای هزاران ایرانی آزاده که پلاکاردهای دو هزار اعدام در ایران، از زمان روی کارآمدن روحانی را در دست داشتند، از سوی دیگر با مطالب و مقالات روزنامه‌های باند خامنه‌ای طی یکی دو روز اخیر که مرزهای جدیدی را در حمله به روحانی و باندش در نوردیده‌اند؛ این علائم به طرف حسابهای غربی نشان می‌دهد که نباید ادعاهای روحانی را جدی بگیرند.

۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

مقاومت ايران محور مقاومت مردمان منطقه




شيخ حسن روحاني هرچه براي سازمان ملل رشته بود همه پنبه شد. از يك طرف پاسدارها و باند روحاني توي سرش زدند كه چه نشسته اي اين همه مهره در مكه از دست داديم و صدايت در نيامد. از سوي ديگر سيل حملات مقامات و شخصيت ها نثار نظام ولايت و شيخ حسن بنفش شد. 
جالب ترينش مربوط به وزير خارجه عربستان سعودي بود كه امروز سه شنبه 7مهر كمتر از 24 ساعت پاسخ ادعاهاي صلح دوستي رژيم براي يمن را داد و گفت همين شنبه اين هفته محموله سلاح رژيم براي حوثي را گرفته اند. 
اين تنها دسته گل تروريستي و مداخله جويانه رژيم نبود. 
اما مهم تر انعكاس تظاهرات بزرگ ايرانيان و نه ي بزرگ آنها به روحاني بود. در اين تظاهرات يك چيز مشخص شد كه كسي نگفت، به نظرم آنهم اين بود كه مردم ايران و مقاومتشون ستون مقاومت بقيه مردم كشورهاي منطقه هستند، تظاهرات ايرانيان شده بود سفره اي براي گشودن درد دل رزمندگان سوري و يمني و ديگر كشورها، اين مبارك است. 
حالا يك نمونه از خبرهاي مربوط به تظاهرات را مي گذارم چند تا را هم لابلاي همين لينك مي گذارم، سري بزنيد بد نيست: 
لویزیون الجزیره 7مهر 94 گزارش داد:
در مقابل ساختمان سازمان ملل‌متحد در نیویورک تظاهراتی در محکومیت سیاستهای رژیم ایران و دخالتهای این رژیم در کشورهای عربی برگزار شد.
 
در این تظاهرات که همزمان با سخنرانی حسن روحانی برگزار شده بود، مخالفان از اپوزیسیون ایران و سوریه و یمن شرکت داشتند.
 
سالانه همزمان با برگزاری جلسات مجمع عمومی سازمان ملل متحد، تظاهراتی علیه رژیم ایران برگزار می‌شود. اما این بار دامنه و سازماندهی آن بیش از گذشته بود. شرکت کنندگان از سوریه و یمن و ایران و آمریکا خشم و انزجار خود را از نقش رژیم ایران در منطقه ابراز کردند. رژیم ایران از حکومتهای سرکوبگر و شبه‌نظامیان فرقه‌گرا که مسئول قتل هزاران نفر هستند حمایت می‌کند.
یک تظاهر کننده:
حمایت از اسد که خود بانی و باعث ظهور داعش است صورت می‌گیرد. داعش زائیده اسد و به‌طور کامل دست‌ساز اسد محسوب می‌شود.

تظاهر کنندگان از سازمان ملل خواستند به دخالتهای رژیم ایران نقطه پایانی بگذارد. هم‌چنان‌که در پلاکاردها نیز دیده می‌شود آنها رژیم ایران را جزیی از راه‌حل مسالمت‌آمیز برای بحرانهایی که کشورهایشان را هدف قرار داده است، نمی‌دانند.
 
تظاهر کنندگان می‌گویند رژیم ایران این بحرانها را برای تحقق منافع خود و هم‌پیمانان و مزدورانش در منطقه شعله‌ور می‌کند.
 
این یکی از بزرگترین تظاهراتهایی است که در نیویورک علیه دخالت رژیم ایران در منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی برگزار می‌شود.

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

خانه هاي 400 ميليارد توماني و شهريه هاي 25 ميليوني


خانه هاي ميلياردي و دانش اموزان فقير

امروز خبرگزاري نيروي تروريستي قدس خبر از خانه هاي 400 ميليارد توماني در تهران داده بود، اين در شرايطي است كه خيلي ها پشت نان شب مانده اند و بعضي ها براي چند كلاس درس خواندن فرزندشان آگهي فروش كليه و چشم و مغز استخوان مي دهند. 
خميني كه مي گفت اقتصاد مال خر است از جنبه درست گفته بود، چنان جامعة ايران را قطب بندي كرد كه امسال صادق محصولي مي توانند خانه هاي چند هزار ميلياردي داشته باشند. 

در روزگاران قدیم، آموزش و تحصیل خاص اقشار ثروتمند و دارای نفوذ و درباریان بود. اما بر اثر انقلابات اجتماعی و رشد فکری و فرهنگی جوامع بشری تحصیل و آموزش جزو حقوق پایه‌یی و همگانی شد. در قدمهای بعدی، حکومتها آموزش را رایگان کردند و درگام بعد، علاوه بر تقبل تمام هزینه‌های تحصیل افراد، اقدام به استعدادیابی در سیستم‌های آموزشی کردند. در نهایت هم از همین استعدادها بود که اختراعات و اکتشافات عصر جدید پدیدار شد و راه علم رو به آینده باز شد. اما در حاکمیت آخوندی در عصر کنونی، وضعیت به‌گونه‌یی دیگر است شاید هرکس که ابتدا با این خبر روبه‌رو می‌شود، باور آن برایش سخت باشد ولی واقعیتهای عینی، حقایق تلخ را جلوی چشمان همه قرار می‌دهند.
 
محمد مهدی‌زاده معاون آموزشی نهضت سوادآموزی رژیم: «67هزار دانش‌آموز پایه اول تا ششم دبستان و 32هزار و 500 دانش‌آموز آماده ورود به مدرسه در سال تحصیلی 93-94 به مدرسه نرفته‌اند و یک میلیون و سی هزار دانش‌آموز در گروه سنی 6 تا 18سال در هیچ مدرسه‌یی ثبت‌نام نکرده‌اند. (روزنامه حکومتی حمایت ۱۸/۶/۹۴)
 
آری، خبر تکان‌دهنده است. آن هم در عصر تکنولوژی و اختراعات نوین. کاملاً روشن است ‌که این ثبت‌نام نکردن دانش‌آموزان، به‌خاطر عدم تمایل افراد و یا مخالفت قلبی والدین نیست. بلکه فقط و فقط به‌خاطر نداشتن بنیه مالی و عدم توان در پرداخت هزینه‌ها و شهریه‌های مدارس است.
 
یک کارگزار رژیم به‌نام علیرضا سلیمی در این باره گفت: «فیشی در جلسه کمیسیون ارائه شد که نشان می‌داد، یک مدرسه در مقطع دبیرستان، فقط برای بخشی از شهریه یک سال خود 12 میلیون تومان طلب کرده است» (روزنامه حکومتی رسالت ۲۳/۳/۹۴)
 
روزنامه حکومتی ابتکار نیز صحبت از «کالایی شدن» مدارس
به‌میان آورد و نوشت: «آموزش نه به‌عنوان یک ”حق “ که به‌عنوان یک کالا مطرح شده است. ما شاهد آن هستیم که آموزش و تحصیل، تبدیل به یک کالای گران قیمت شده است». (۳۰/۱/۹۴)
 
آن‌قدر اوضاع خراب است که رسانه‌های رژیم، در درگیریهای باندی، مجبور به طعنه زدن به کارگزاران خود این رژیم شدند. در یک مثال کوچک روزنامه حکومتی وطن امروز مربوط به باند خامنه‌ای با عنوان «لااقل مدرسه را نفروشید!» نوشت: «اصل 44 قانون اساسی، دولت را به آموزش و پ رورش رایگان مکلف کرد. دیروز خانم ابتکار گفت: مردم باید با ریزگردها کنار بیایند!. آیا مردم قرار است امروز با ریزگردها کنار بیایند و فردا با آموزش و پرورشی که از صدر تا ذیل پولی باشد؟! (۱۶/۲/۹۴)
 
معلوم است که گرفتن این پولها بدون چتر قانونی امکان‌پذیر نیست. لذا حاکمیت، این مشکل را هم حل کرده است. یکی از دبستانهای غیرانتفاعی تهران به والدین دانش‌آموزان اعلام کرد باید شهریه 11 میلیونی برای سال تحصیلی 93- 94 پرداخت کنند. چون این شهریه به تأیید آموزش و پرورش منطقه رسیده است. (روزنامه جمهموری اسلامی۱۱/۶/۹۳)
 
در میدان مسابقه چپاول آخوندی، عدد 25 میلیون، جلودار رقم شهریه مدارس است. محمود شکری عضو مجلس ارتجاع، در تاریخ سوم تیرماه امسال در جریان مباحث مجلس رژیم گفت: «در وزارت آموزش و پرورش فاصله طبقاتی ایجاد کردید و شهریه‌های 25 میلیونی گرفتید».
 
اما این اخاذی‌ها فقط مختص مدارس نیست و شامل دانشگاه و دانشجویان نیز شده. به‌صورتیکه این روزها شاهد اعتراضات گسترده‌ی دانشجویی در کرج، کرمان، کرمانشاه، تفرش و... به‌خاطر افزایش شهریه‌ها بودیم.
 
در همین رابطه در جلسه بررسی بودجه دانشگاه آزاد رژیم در تاریخ 7مرداد 94، اعلام شد، شهریه دانشجویان ورودی94، امسال 15 درصد افزایش خواهد داشت.
 
یکی از راههایی ‌که این غارتگران، برای قانونی کردن اخاذیها استفاده می‌کنند، طرحی تحت عنوان «هیأت امنایی شدن مدارس» است. در همین رابطه یکی از هموطنان اراکی در تاریخ 20مرداد 94 می‌گوید: «برای ثبت‌نام دبیرستان دخترانه گفتند باید 157هزار تومان پول بدهید، می‌گویند چون هیأت امنایی شده»
همچنین صحبت هموطنان معترض در جلوی ساختمان مدارس، نمایانگر وخامت اوضاع است. توجه به چند نمونه از این اعتراضات که در نیمه اول شهریورماه امسال صورت گرفته، بسیار روشنگر است - برای پیش دانشگاهی فرزندم 20میلیون تومان می‌خواهند.
- برای ثبت‌نام 10ونیم میلیون تومان خواسته‌اند.
- بابت غذا و سرویس، یک میلیون و 200هزار تومان باید بدهیم.
- می‌گویند به مدرسه کمک کنید، هرماه باید مقداری پول بدهیم.
- بعد از ثبت‌نام دخترم گفتند باید پنجاه هزار تومن بدهید وگرنه به شما کارنامه نمی‌دهیم و از اردو و اینترنت محروم می‌کنیم. مدیر مدرسه هم سر صف اسمشان را می‌خواند که فلانی یا فلانی پول ندادند.
- کولرهای مدرسه را روشن نمی‌کنند و می‌گویند پول بده تا کولر روشن کنیم.
- حقوق من زیر یک میلیون تومان است، چطور می‌توانم دو میلیون تومان شهریه بدهم؟
 
در همین رابطه، «فانی» سرپرست وزارت آموزش پرورش رژیم گفته بود: «در برخی مدارس غیرانتفاعی، برای دوره دبستان 10 میلیون تا 20 میلیون تومان از اولیاء اخذ می‌شود». (روزنامه حکومتی «بهار» ۲۸/۶/۹۳)
با یک نظر اجمالی به این اخاذیهای مدارس، براحتی دلیل ترک‌تحصیل افراد را می‌فهمیم. هم‌چنان‌که محمد مهدی‌زاده، معاونت آموزشی نهضت سوادآموزی رژیم روز 13خرداد امسال در رسانه‌های حکومتی گفت: «143هزار دانش‌آموز، که بیشتر آنها کودکان بین ۶ تا ۱۸ سال هستند، در بین سالهای ۱۳۹۳ تا ۹۴ ترک تحصیل کرده‌اند».
 
با دیدن گوشه‌یی از این غارت و چپاول، مشخص می‌شود رژیم مسیر عقب‌گرد را طی می‌کند و عملاً تحصیل و آموزش خاص ثروتمندان می‌شود. چون با این اخاذیهای نجومی، دیگر جایی برای تحصیل اقشار کم‌درآمد جامعه باقی نمی‌ماند و فقط کسانی مثل آقازاده‌های وابسته به همین حاکمیت توان ادامه تحصیل را دارند و در نهایت هم با بورسیه‌ی ولی‌فقیه به خارج می‌روند و اقشار محروم جامعه باید برای گذران زندگی و خرج تحصیل، در خیابان یا بیکار باشند یا دستفروشی کنند و مدرسه و کتاب را فقط باید در خواب ببینند.

پاسخ پاسدارها به خواب و خيال هاي روحاني


هركدام يك نوع زهر براي خامنه اي دارند

آخوند روحاني در نيويورك هرچه عشوه شتري داشت آمد تا طرف حساب ها باور كنند، گربه شد مسلمانا! و خلاصه نظام ولايت قصد متمدن  شدن كرده و در و دروازه را هم براي سرمايه گذاران يعني همان تجار محترم خميني باز كرده است. 
اما كسي يارو را تحويل نگرفت چون قبل از هر چيز در خود تهران به ريش ادعاهاي شيخ بنفش خنديده بودند. پاسدار جزايري همين امروز 6 مهر به شبكة عربي تلويزيون رژيم گفت با برجام مي خواهند نفوذ كنند اما انشاالله ما پيش بيني ها لازم را كرده و آماده ايم جلويشان را بگيريم. 
به اين مي گويند آش هفت من جوش آخوندي. يعني فقط غل غل و دود وبخار دارد. 

روحانی در سفر خود به نیویورک، فرصت را مغتنم شمرده و هر روز گام تازه‌یی در جهت تحقق آرزوی خود که قلاب کردن رژیم به آمریکاست، برمی‌دارد. او مستمراً تأکید و تکرار می‌کند: «شرایط پسا تحریم در ایران فضایی ایجاد کرده است که شرکتهای بزرگ اقتصادی تجاری و صنعتی می‌توانند از آن بهره ببرند» (نشست با مدیران شرکتهای آمریکایی ـ تلویزیون رژیم ۴/۷/۹۴).

وی در همین نشست از عرضة «منابع عظیم» ایران هم فراتر رفت و ضمن گشودن همه در و دروازه‌ها، به «موقعیت ژئو استراتژیک ایران» هم که معنای سیاسی خود را دارد، اشاره نمود: «منابع عظیم و موقعیت ژئواستراتژیک ایران، شرایط منحصربه‌فردی را برای فعالیت اقتصادی شرکتهای خارجی ایجاد کرده است».

تمام تلاش روحانی در این سفر آن است که مخاطبانش را قانع کند پس از زهر هسته‌یی و در مرحله «پسا برجام» شرایط در ایران به‌کلی تغییر کرده و ایران محیط امنی برای سرمایه‌گذاری شده و آنها نباید داد و قالهای ظاهری و شعارهای ولی‌فقیه را جدی بگیرند. وی از جمله در اظهاراتی 180درجه مخالف حرفهای اخیر خامنه‌ای، مبنی بر این‌که «منظور از دشمن، استکبار جهانی، و مظهر کامل آن آمریکاست» (در دیدار با سرکردگان سپاه پاسداران ۲۵/۶/۹۴). روحانی تأکید کرد: «مردم ایران هیچ مشکلی با مردم آمریکا ندارند و به یکدیگر احترام می‌گذارند». روشن است که اضافه کردن کلمه «مردم»، صرفاً برای بستن دهن خلیفة ارتجاع بوده است.

روحانی در نشست دیگری با سرمایه‌داران آمریکایی ایرانی‌تبار سعی کرد با نشان‌دادن در باغ سبز دهان آنها را برای سرمایه‌گذاری آب بیندازد. او «با اشاره به آماده بودن طرحهای ۲۰۰ میلیارد دلاری در حوزه انرژی و ۷۰ میلیارد دلاری در بخش پتروشیمی برای سرمایه‌گذاری گفت: «ما از ایرانیان خارج از کشور می‌خواهیم در این زمینه پیش‌قدم شوند» (سایت تابناک ـ ۹۴/۷/۵).

این اظهارات، خشم و نگرانی دلواپسان و به‌خصوص سرکردگان پاسداران را برانگیخته و آنان را واداشته که با قوت بیشتری بر طبل ضداستکباری و ضدآمریکایی بکوبند. پاسدار نقدی سرکرده بسیج ضد‌مردمی می‌گوید: «قدرت ما بر مبنای شعار مرگ بر آمریکاست اما برخی می‌گویند این شعار را باید کنار گذاشت» (خبرگزاری مهرآخوندی- 4مهر 94).

پاسدار ایرج مسجدی مشاور قاسم سلیمانی نیز با تأکید بر این‌که ما «باید مراقب نفوذ دشمن در ارگانها، نهادها و سطح جامعه باشیم» افزود: «الحمدلله سپاه پاسداران بر این موضوع کاملاً حساس است و برای جلوگیری از این مسأله برنامه‌ریزی می‌کند. اگر ما در مقابل آمریکایی‌ها کوتاه بیاییم و ضعیف عمل کنیم، دشمن نفوذ خود را در منطقه اعمال خواهد کرد».

روزنامه رسالت ارگان باند مؤتلفه نیز در سرمقاله 5مهر94 خود «نگاه داشتن گارد بسته در برابر دشمنان قسم خورده» را به روحانی توصیه نمود و «عدول از این ثوابت و محکمات (را) خطایی استراتژیک و نابخشودنی» شمرد.

این مخالفتهای وحشت‌آلود، مقدم بر هر علت دیگر، ریشه در منافع کلان مادی دارد، چرا که سپاه پاسداران و کارتل «بیت رهبری» اقتصاد کشور را تماماً قبضه کرده‌اند و طبعاً ورود سرمایه‌گذاران خارجی را رقیب و مزاحم خود تلقی می‌کنند. آنها مخالفت و سنگ‌اندازی خود را نیز تحت عنوان اقتصاد مقاومتی توجیه و تئوریزه می‌کنند؛ کمااین‌که روحانی هم خط وابسته‌گرایانه خود را تحت عنوان «توسعه» «تعامل باجهان» و «اقتصاد دانش بنیان» پیش می‌برد. بنابراین روحانی برای آن که سرمایه‌گذاران را جلب کند، اول باید سپاه را کنار بزند، از همین رو او در صحبتهایی که روز شنبه (۴/۷/۹۴) با گروهی از سرمایه‌داران آمریکایی ایرانی‌تبار داشت، گفت: «مطمئناً نبود رقابت در بخش اقتصادی به‌معنای ایجاد انحصار، افت کیفیت، فساد و رکود خواهد بود». وی با این حرف می‌کوشید آنها را مطمئن سازد که دست سپاه را کوتاه خواهد کرد؛ این در حالی است که او چند روز قبل از سفر خود کوشید پاسداران را با تأکید بر این‌که سهم آنها در چپاول را خواهد داد، راضی کند. وی در همین رابطه گفت: «سپاه، بسیج، ارتش و نیروهای انتظامی به‌عنوان فرزندان ملت باید به دولت و مردم در تولید و سازندگی و رشد اقتصادی کمک کنند و اساساً ستاد اقتصاد مقاومتی برای آن تشکیل شده است…» (سخنرانی در مجمع سراسری فرماندهان سپاه پاسداران ـ ۲۴/۷/۹۴).

کدام حرف را باید باور کرد؟ واقعیت این است که وعده‌های روحانی به سرمایه‌گذاران، بیشتر خیال و آرزوست تا واقعیت؛ این را یکی از اعضای مجلس ارتجاع به نام خسروی در جلسه علنی یکشنبه (۵/۷/۹۴) ضمن حمله به دولت روحانی که «مأموریتی برای خود قائل نیستند به جز دو مأموریت، مذاکره با آمریکا و مدیریت انتخابات» بیان کرد. او گفت: «سرمایه‌گذاران خارجی به کشور ما می‌آیند تا ببیند چه خبر است و تا کنون هیچ سرمایه‌گذاری نیامده است که حرف سرمایه‌گذاری بزند». 

واقعیت هم این است که تا وقتی مسأله قدرت در رژیم روشن نشود و رژیم از این وضعیت دو قطبی و بلاتکلیفی خارج نگردد، همه طرحها و نقشه‌های رفسنجانی و روحانی برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی (فارغ از این‌که تازه اگر محقق شود، آیا مسأله‌یی از رژیم حل خواهد شد یا نه) صرفاً نقش زدن برآب است!

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

مگر جيبي براي مردم مانده است؟



در حالی‌که استخوان مردم زیر فشار اقتصادی در حال خرد شدن است، روحانی هر روز آمار و ارقام دروغین از بهبود وضعیت اقتصادی ارائه می‌کند. فشار ناشی از تورم و رکود از یک سو و غارت مردم محروم از طرق مختلف توسط دولت از سوی دیگر، باعث شده که نمایندگان مجلس رژیم ـ نه فقط از باند ولی‌فقیه، بلکه از باند رفسنجانی روحانی هم ـ آژیرهای خطر را به صدا درآورده و آشکارا نسبت به انفجار خشم و نارضایتی مردم هشدار دهند. نماینده‌ای به‌نام موسوی‌نژاد در جلسه علنی مجلس ارتجاع می‌گوید:
«برادر عزیزی فرمودند که دولت مرتب از جیب مردم می‌گیرد، من عرض می‌کنم مگر جیبی برای مردم مانده است که بخواهیم از جیب مردم چیزی بگیریم؟ 

… مسؤلان امروز به‌دنبال تأمین منابع بودجه هستند و از این طریق سعی می‌کنند که با گران کردن یا افزایش قیمت حاملهای انرژی به این بودجه دسترسی پیدا بکنند... شما آیا می‌دانید یک خانواده‌ای که تحت پوششکمیته امداد است، قبض برقش الآن بالای 400هزار تومن آمده؟ آیا اطلاع دارید امروز بعضی از خانوارها یک میلیون تومان بابت قبض برق می‌دهند؟ اینها از کجا بیاورند و چطور این را تأمین بکنند؟» (جلسه علنی مجلس ارتجاع – ۲۹/۶/۹۴).

ابعاد غارت از طریق گران کردن چند برابر خدماتی مانند آب و برق و گاز و تلفن و همچنین حاملهای انرژی که در انحصار دولت است، غیرقابل‌تصور است و در هیچ جای دنیا سابقه ندارد تا آنجا که به اعتراف همین نماینده، جدای از سایر هزینه‌های زندگی، تنها مبلغ قبض برق یک خانواده، گاه حتی از کل درآمد آن خانواده بیشتر است. از جمله به اعتراف همین فرد خانوادة‌های تحت پوشش امداد که از فقیرترین اقشارند و ماهانه 40 تا 80هزار تومان مستمری می‌گیرند، چند برابر آن، بایستی بابت برق بپردازند. موسوی‌نژاد ادامه می‌دهد:
«امروز مردم ما مشکل جدی دارند؛ والله مشکل جدی دارند. آدمها و خانواده‌های فقیری که نمی‌توانند هزینه برق را پرداخت بکنند و اداره برق هم می‌رود برق آنها را قطع می‌کند. اینها چه کار کنند؟ ما داریم مردم را به یک بدبختی می‌کشانیم؟ چرا داریم اینکار را می‌کنیم؟ … چرا ما آسان‌ترین راه‌ها را می‌رویم؟ چرا تنها راه را، جیب مردم می‌بینیم؟ به چه دلیل ما داریم به این سمت حرکت می‌کنیم؟ همین امروز من در استان خودم در بوشهر، در دشتستان با وضعیتی روبه‌رو شدم که دیگر در بین مردم نمی‌توانم راه بروم. در خیابان هر کسی را می‌بینیم یک قبض‌هایی را می‌آورند که بالای یک میلیون تومان مبلغ قبض برق است. اینها را چه کسی می‌خواهد جواب بدهد؟» 

بله، ابعاد خشم مردم آن‌چنان است که این نمایندگان رژیم به گفته خودشان جرأت نمی‌کنند در میان مردم حوزه انتخابیه‌شان آفتابی شوند. این فشارهای طاقت‌فرسا، در مناطق محروم از جمله در کردستان، مضاعف است. محمد قسیم عثمانی نماینده مجلس رژیم از بوکان در همین جلسه مجلس می‌گوید:
«تورم و رکود، کمر مردم را شکسته است. تا زمانی که تورم حاکم بود، مردم بار تورم را بر دوش می‌کشیدند. اکنون که رکود بر اقتصاد حکمفرماست، مردم باید بار رکود را نیز تحمل کنند… چنین شرایطی را دولتها و مدیران اقتصادی آنها به وجود آورده‌اند ولی تحمل بار آن همه ناکارآمدی و بی‌برنامگی آنها بر دوش مردم نجیب است. امروز مردم مناطق محروم به‌شدت تحت فشار اقتصادی و معیشتی قرار دارند».

حاصل این فشارهای اقتصادی در مناطق فقیر و محرومی مانند سیستان و بلوچستان چیزی جز فاجعه نیست. حمیدرضا پشنگ نماینده رژیم در مجلس ارتجاع از بلوچستان در 2تیر 94 می‌گوید:
«51 درصد استان ما روستایی است، اما درآمد استان کمتر از 1درصد تولید ناخالص ملی است. دو سوم جمعیت استان از آب شرب محرومند. ماندگاری تحصیل در سیستان و بلوچستان 50 درصد است و 150 تا 200هزار نفر بازمانده از تحصیل داریم. متوسط فاصله مدارس روستایی 30 کیلومتر است و یک سوم از کلاسهای درس در فضاهای غیراستاندارد برگزار می‌شود».

این وضعیت، هیچ اسم دیگری جز فاجعه ندارد؛ اما آنچه که مردم را به آستانه انفجار می‌رساند این است که در حالی که دولت روحانی، این چپاول را با این محمل که درآمد حاصل از نفت به کمتر از یک سوم سابق رسیده توجیه می‌کند، روزی نیست که خبر دزدیهای هزار میلیارد تومانی از مهره‌های هر دو باند رژیم درز نکند و در جامعه منتشر نشود.

پنجاه سال پایداری با کدام رویا؟


 

پنجاه سال پایداری با کدام رویا؟ - به قلم مهدی سامع

در ماه گذشته سازمان مجاهدین خلق ایران پنجاهمین سال تأسیس خود را پشت سر گذاشت. این سازمان از شش سالگی که با اولین تهاجمات ساواک روبه‌رو شد تا اکنون که تحت ضدانسانی‌ترین و ظالمانه‌ترین فشارها در کمپ بدتر از زندان لیبرتی محاصره شده، دورانی پر از تلاطم و چالش را گذرانده و در این مسیر پر از فراز و نشیب هزینه‌های کلانی را آگاهانه پذیرفته و با جانفشانی پرداخت کرده است. مبارزه مداوم و خستگی‌ناپذیر علیه دشمن اصلی در دو نظام و همزمان رویارویی با پیچیده‌ترین و بی‌سابقه‌ترین توطئه‌های رذیلانه از جانب قدرتهای استعماری و امپریالیستی، این سازمان را آبدیده کرده است. برای من که طی چهل و چهار سال گذشته از نزدیک با مجاهدین آشنا و با نگاه از بیرون آنان را ارزیابی کرده‌ام، پایداری، ایثار و ماندگاری این جریان شگفت‌انگیز است. همگان می‌دانند که عمله و اکره خمینی و خامنه‌ای بارها مرگ و نابودی این سازمان را با تبلیغات پرمایه اعلام کرده و همزمان از سر دادن شعار «مرگ بر منافق» غافل نشده‌اند. شگفتا که کمترین زاویه کارگزاران حکومت با ولی‌فقیه، با برچسب «منافق» معرفی و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، همردیف شعار مرگ بر منافق می‌شود. این پدیده بسیار ساده که به‌طور مداوم در جریان است، از نظر سیاسی یک قطب بندی مشخص را روشن می‌کند؛ مجاهدین خلق به‌عنوان تشکیلاتی قدرتمند بر محور نیروهایی که برای سرنگونی استبداد مذهبی حاکم بر ایران و تحقق دموکراسی، استقلال، آزادی و جمهوری غیردینی تلاش می‌کنند قرار دارد. این جایگاه سیاسی، صرف‌نظر از میزان موافقت و یا مخالفت با این سازمان، به‌طور عینی وجود داشته و از نظر سیاسی بیان تضاد اساسی جامعه ما و مبارزه مردم ما برای رهایی است. کتمان این واقعیت، نادیده گرفتن مهمترین قطب بندی در درون جامعه است و هنگامی که این کتمان در سیاستهای راهبردی و کاربردی تبلور پیدا کند، به هدر دادن انرژیهای لازم برای رسیدن به هدف مبارزه آزادیبخش منجر می‌شود.
چنین است جایگاه و نقش مجاهدین خلق در آغاز پنجاه و یکمین سال تأسیس آن و بنابراین این ماندگاری و پایداری شایان تبریک به همه کسانی است که در چارچوب این سازمان خود را تعریف می‌کنند.

در قطب مخالف، ولایت خامنه‌ای قرار دارد. در مورد موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین‌المللی رژیم حاکم، در بیانیه سال جاری شورای ملی مقاومت ایران که مجاهدین خلق هم به آن رأی مثبت داده‌اند، به تفصیل نوشته شده و بنابراین تکرار آن نباید جایی در این یادداشت کوتاه داشته باشد. اما طرح یک نکته در مورد ولی‌فقیه برای شناخت عمیق‌تر این قطب بندی را ضروری می‌دانم.

خامنه‌ای نمونه کامل یک سیاستمدار مستبد و یک آخوند ریاکار است. ریاکاری علی خامنه‌ای هیچ حد و مرزی ندارد. او از جمله آن واعظانی است که چون به خلوت می‌رود آن کار دیگر می‌کند و چون به منبر می‌رود با روده درازی در نقش «اولیا و انبیا» ظهور می‌کند. برملا شدن مذاکرات و ساخت و پاخت او با آمریکا نمونه‌ای از ریاکاری اوست. گماشتگان رنگارنگ علی خامنه‌ای از او به‌عنوان «سید خراسانی» که از اولین کسانی است که در رکاب امام غایب شیعیان خواهد بود، یاد می‌کنند. برخی از مزدبگیران بی‌دنده و ترمز ولی‌فقیه از دیدار او با امام غایب صحبت کرده و خامنه‌ای در این موارد سکوت، به علامت تایید، کرده است.
 
خامنه‌ای به چندین دوجین جریان ارتجاعی و تروریستی در سراسر جهان که نام «الله» را در تابلو خود حک کرده‌اند جیره و مواجب می‌پردازد تا در حفاظت از امنیت ولایت مطلقه‌اش شریک باشند. عملکرد این نیروها سیمای ریاکار خامنه‌ای را برملا می‌کند. این نیروها به‌عنوان «الله و اسلام» به کشتار مسلمانان کمر بسته‌اند. کشتارهای سبعانه مردم عراق، سوریه و... . نمونه‌ای روشن از حرص و طمع خامنه‌ای برای حفظ قدرت است. این شخصیت به بیان زردشتیان، اهریمنی و به بیان مسلمانان شیطانی با گفته زیر به بهترین نحو تعریف می‌شود.
ابلیس گفت؛ هان ای به ره مانده مریدان نابکار، با نام ما چه کار،

زین پس به‌سادگی نام خدا برید و به دل کار ما کنید.

این یادداشت در ستایش از مبارزه و پایداری مجاهدین خلق طی پنجاه سال گذشته می‌تواند به همین جا خاتمه یابد. اما همان‌گونه که یک انقلاب تنها یک کنش سیاسی نبوده و انباشتی از شور، شوق، غم، شادی، عشق، تخیل و رویای ملیونها تن از مردم است، یک سازمان و یا فرد انقلابی هم بدون این احساسها به‌طور کامل نمی‌تواند تعریف شود.

به گمان من هر انقلاب، اختراع، تحول و آرمانی، بدون رویا تحقق پذیر نیست. بنابرین سؤال این است که مجاهدین با کدام رویا زندگی و مبارزه می‌کنند؟ آیا پاسخ مجاهدین به این سؤال «جامعه بی‌طبقه توحیدی» و یا تحقق «اسلام دمکراتیک» است؟ من تا کنون از هیچ مجاهدی این سؤال را نپرسیده‌ام. اما به گمانم اگر پاسخ آنان چنین باشد، به چند دلیل مسأله بیان نشده است.

اول آن که درک از این مفاهیم می‌تواند متفاوت و حتی از رأس تا قاعده ناهمگون باشد. به سختی می‌توان درک یکسان و همگون از این مفاهیم را تصور کرد.

دوم آن که این مفاهیم به‌خاطر کلی بودن و بنابرین به میزانی انتزاعی بودن می‌تواند به یک دگم یا تعصب منجر شود که برای یک جریان پیشرو مهلک است.

سوم آن که تحقق چنین رویاهایی در مدت کوتاه عملی نیست و بنابرین در زندگی روزمره در حالی که طعم شیرین آن حس نمی‌شود، تلخی، سختیها و ناهمواریها می‌تواند ذهن و جان انسان را درهم شکند. رژی دبره به درستی می‌نویسد: «اگر یک ملاک بلندمدت تاریخی نتواند تبدیل به ملاک کوتاه مدت سیاسی و عملی شود، انتظار این‌که چنین مفهوم مجردی بتواند پایه‌های استراتژی مؤثر در تاکتیک را بریزد بیهوده است». (رژی دبره، نقد سلاح، برگردان: م. امین لاهیجی)

به‌خاطر این سه دلیل باید به‌دنبال چیز دیگری بود که نه فقط در کوتاه مدت که در لحظه به لحظه زندگی عملی باشد. این چیز دیگر و یا این رویا که نه با اندیشیدن به «مدینه فاضله» که با رفتار و کردار در هر شرایط قابل حس است، چیزی جز مبارزه برای بازیافتن «انسانیت خود» نیست. رویای انسانی که به‌دنبال بازیافتن و پروراندن انسانیت در خود است، رویای انسانی که «انسان» را در ثقل هر اندیشه و عمل خود قرار می‌دهد، رویایی دور و غیرقابل لمس نیست. لحظه به لحظه در جدال درونی و بیرونی می‌توان به میزانی انسانیت خود را پیدا کرد و پرورش داد و یا آن را ویران کرد.

با شناختی که طی چهل و چهار سال گذشته از مجاهدین خلق دارم، تصور می‌کنم رویای «انسانی که در تلاش برای بازیافتن انسانیت» خود است، عمیق‌ترین و در عین‌حال عملی‌ترین و قابل حس‌ترین و بدون تردید زیباترین رویا و نقطه مشترک همه اجزای این سازمان از رأس تا قاعده است.

۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

يك پيام از زندان عليه سفر آخوند روحاني به نيويورك

برج هاي زندان نمادهاي ايستادگي زندانيان  هستند
درود بر زندانيان سياسي مينهمان كه هر كلامشان با خونشان امضا شده است. پيام زندانيان سياسي زندان مركزي زاهدان رو در روي آخوند شياد حسن روحاني را بخوانيد و تكثير كنيد:

زندانیان سیاسی زندان زاهدان در حمایت از تجمع گسترده ایرانیان در مقابل مقر سازمان ملل‌متحد در نیویورک در اعتراض به حضور آخوند روحانی بیانیه‌یی صادر کردند.
 
در این بیانیه آمده است:
در مدتی که روحانی بر مسند ریاست‌جمهوری رژیم ایران تکیه زده، آمار اعدامها، شکنجه زندانیان، دستگیریهای غیرقانونی و تضییع حقوق اصناف، معلمان و کارگران به‌صورت نجومی تشدید شده و نقض حقوق‌بشر در سطح جامعه و به‌خصوص داخل زندانها بیداد می‌نماید.
 
 حالا برای ما مبهم و جای سؤال است که هیأت ایرانی با چه حق و منطقی می‌خواهد از حق هفتاد و پنج میلیون ایرانی در مجامع بین‌المللی دفاع نماید.
در حالیکه خودشان همواره جنایتهای نابخشودنی و جبران ناپذیری علیه ملت ایران مرتکب گردیده‌اند.
 
لذا اینجانبان از دبیرکل سازمان ملل‌متحد و سایر هیئتهای دیپلوماتیک و کشورهای مدعی حقوق‌بشر تقاضامندیم با اعتراض نسبت به وضعیت اسفناک موجود در جامعه ایران به صراحت اعلام نمایند و آزادی ما زندانیان سیاسی را خواستار گردند.
 
همچنین اینجانبان از ایرانیان مقیم خارج از کشور خواستاریم که با شرکت درتجمع و راهپیمایی اعتراض آمیز انزجار خود را از جنایتهایی که در زندانها و جامعه روی می‌دهد در جلو مقر سازمان ملل به گوش جهانیان برسانند و ندای مظلومیت ما مظلومان را با صدای رسا فریاد بزنند.
امضا کنندگان این بیانیه عبارتند از:
عبدالغفار نقشبندی، محمد ملک آبادیان، هادی آبادیان، جواد آبادیان، محمد امین آگوشی، ایرج محمدی، ایوب ریگی، عبدالغنی ریگی، حمزه ریگی.

ما كليه مي فروشيم و آخوندها وطن

 
ما كليه مي فروشيم و آنها وطن
 
سلام ، روي اين چرا هايي كه لينك گذاشته ام برويد يك نگاه بكنيد و برگرديد، چرا براي گذران زندگي و رساندن لقمه اي نان چشممان را نفروشيم؟ تا وقتي رژيم ولايت فقيه براي بر افروختن آتش بنيادگرايي، از شكم كارمندان مي زند و پول به يمن مي فرستد، چرا آن هموطن عرب خود را به آتش نكشد. چرا رژيم در وسط خيابان پسر عموي شاهرخ زماني را ندزدد؟ و چرا و چرا
 وقتي نظام ولايت و شخص سيدعلي خامنه اي بازهم تنها  آس اش احمدي نژاد است همين لباس هم به تن مردم نمي بيند.  چون تا ملت را كامل لخت نكند ول كن نيست. براي همين يك راه بيشتر نگذاشته است: با گفتن مرگ بر اصل ولايت فقيه بپاخيزيم و جارو كنيم. 
اين چند سطر را از سرمقاله روزنامه حكومتي ابتكارروز 4 مهر بخوانيد، يك برگ از هزاران برگ دزدي پاسدار احمدي نژاد است:
وقتی احمدی‌نژاد برای ریشه‌کن شدن «مال مردم‌خوری» دعا می‌کند: این در حالی است که علاوه بر عملکرد نامطلوب دولتهای نهم و دهم در حوزه‌های مختلف... از اواخر این دوره هشت‌ساله، هر روز اخبار جدیدی از کشف فسادهای کلان منتشر می‌شد.
فساد مشهور به سه‌هزار میلیاردی... ماجرای بابک زنجانی، ماجرای پرونده سعید مرتضوی در تأمین اجتماعی، رانت 7هزار میلیاردی برای برخی صرافان، فروش 10هزار متر زمین هتل هما به همسر یک پیمانکار ایران‌ایر، دکل نفتی 80 میلیون دلاری، چندهزار مورد بورسیه غیرقانونی و تخلف، فساد 400 میلیون دلاری در واردات لوازم هواپیما، فساد 12هزار میلیارد تومانی بانکی، بدهی 35 میلیارد دلاری شرکت نیکو از زیر مجموعه‌های شرکت نفت به این شرکت و بانک مرکزی، فساد 32 میلیاردی در وزارت علوم، ناپدید شدن 124هزارتن چای در سازمان چای کشور، تخلف 13هزار میلیارد تومانی در منطقه آزاد قشم، فروش زمینهای فرودگاه قشم و بندر درگهان و... .. همگی از مواردی بودند که در این دوره اتفاق افتادند
این‌ها علاوه بر ماجرای واریز میلیاردی پول از حساب نهاد ریاست‌جمهوری به حساب دانشگاه ایرانیان – دانشگاهی منتسب به احمدی‌نژاد – توسط بقایی است. علاوه بر موضوعی مثل جابه‌جایی هدایای ریاست‌جمهوری دوره دولتهای نهم و دهم – به همراه برخی هدایای دوران پیش از آن – به نقطه‌ای نامعلوم یا پس ندادن برخی خودروهای دولتی توسط مدیران دولت قبل، خود احمدی‌نژاد نیز چندین پرونده در دستگاه قضایی دارد که هر یک در مراحل مختلف رسیدگی هستند.

۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه

درد ناك اما واقعي و خطرناك براي رژيم ولايت فقيه


براي يك لقمه نان چه چيزهايي را بايد فروخت؟

هردم از اين باغ بري مي رسد، البته اگر بشود به كلمات باغ و بر در تشبيه به نظام ولايت توهين كرد. آگهي فروش  چشم و مغزاستخوان براي يك لقمه نان بعد از آگهي هاي فروش كليه بر در و ديوار شهر ميوة جديد باغ ولايت فقيه است، اگر كسي نخرد چاره اي جز به آتش كشيدن خود نمي ماند.
مرکز آمار رژیم روز 28شهریور 94 ضمن گزارشی با اشاره به این‌که مهمترین ویژگیهای بیکاری در ایران بالا بودن نرخ بیکاری زنان، جوانان و افراد تحصیل کرده است اعلام کرد: بیش از ۵۷ درصد مردان و تنها ۱۰ درصد زنان که در سن کار قرار دارند شاغلند و نرخ بیکاری زنان ۱۹ درصد، جوانان حدود ۲۱ درصد و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بین ۳۶ تا ۴۸ درصد است. 
برخی خبرگزاریهای خارجی هم گزارش دادند که بر اساس آمار منتشر شده دولتی، ۵ میلیون و ٧٠٠هزار تحصیل کرده بیکاردر ایران وجود دارد که سالیانه بیش از یک میلیون نفر به این آمار اضافه می‌شود. علاوه بر این نوشته بود که بر اساس بررسیها در ایران آخوند زده هر چه سطح تحصیلات افراد بالاتر باشد، کمتر کار پیدا می‌کنند.

به همین دلیل است که در بسیاری موارد تحصیل کردگان در رشته‌های غیرتخصصی خودشان مشغول کار می‌شوند یا حتی به مشاغل کاذب رو می‌اورند. به‌عنوان نمونه در خبرها آمده بود که مهره‌ای به نام یحیی عیدی بیرانوند شهردار رژیم در خرم‌آباد اعلام کرده که 23نفر با مدارک دانشگاهی لیسانس و فوق‌لیسانس توسط بخش خصوصی برای رفتگری در سطح شهر خرم‌آباد استخدام شدند. یا می‌شود به دستفروشی زنان تحصیل کرده در مترو اشاره کرد.

سایت حکومتی عصر ایران در 28شهریور به این وضعیت اذعان کرده و در مطلبی نوشته است 
لیلا، 45ساله، لیسانس کامپیوتره، دو فرزند داره و کارش دستفروشی در مترو است. مریم هم 27سال دارد، فارغ‌التحصیل کشاورزی است و او هم مشغول دست فروشی در مترو می‌باشد. مریم می‌گوید: از لحاظ مالی در سطح پایینی قرار دارم و درآمدم کفاف زندگیم را نمی‌دهد و پیدا نکردن شغل مرتبط با رشته‌ تحصیلیم باعث شد که به این کار روی بیارم.

بحران بیکاری حتی شامل قهرمانان ورزشی و مدال آور هم می‌شود. شاهین جعفری، قهرمان ۱۹ ساله پرتاب وزنه جوانان آسیا که در مسابقات قهرمانی آسیا در چین تایپه مدال نقره گرفت، از یک سال پیش تا حالا در بازار تهران دستفروشی می​کند و البته او تنها ورزشکار مدال آور ایرانی نیست که به این کار روی آورده است.

اینها آمارها و نمونه‌هاییست دردناک اما واقعی. صد البته که این، تنها گوشه‌یی از واقعیتی است که از لابه‌لای دیوار سانسور گذشته است. با شنیدن این موارد بهتر می‌شودبه علت ترس و وحشت رژیم و کارگزارانش از بیکاران به‌ویژه جوانان و آن‌هم جوانان فارغ‌التحصیل دانشگاهها پی برد. جمعیت بسیار زیادی تحت عنوان ”ارتش بیکاران ”.

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

از اعماق تا خیابان - (برای کارگران معادن ایران)

بايد ديناميت ها را از معدن به خيابان برد


در عيد قربان، قربانيان، مردم ايران هستند، قربانيان كارگران محروم هستند، قربانيان كساني هستند كه چشم و كليه خود را براي به مدرسه فرستادن فرزندشان به حراج مي گذارند. 
در اين عيد قربان، چه جايي مي ماند جز گرفتن عيد مقاومت، عيد ايستادگي، عيد به خيابان آمدن. 
ديدم براي امروز كه قربانيان كارگران معادن كرمان و شهربابك و يزد و بافق و ديگر جاهاي ايران هستند انگار هنوز درد همان دردي است كه يكي از چشم هاي پاك جهان بين مردم ايران سال ها پيش ديده بود و جانش را بر سرآن گذاشته بود. شعر غلامحسين رمضان پور را بخوانيم: 

از اعماق تا خيابان 

دیروز،
روز دیدار از معدن بود:
طاقدیسهای مرگ‌زده‌ هراسناک
کارگران معدن
استخوانی و چالاک
دستهای کشیده‌یی که آخرین رمقهایش
فدیه‌ تنومندی درخت سرمایه‌هاست.
مصروف سرکشیدنی
تا... بینهایتهاست.
: «کار کنید!... کار کنید
سریعتر کار کنید!
بیشتر کار کنید
اخراج می‌شوید
... باید به جبهه بروید!
کار کنید
وگرنه گرسنگی است
وگرنه بی‌خانمانی است
به زندان‌رفتن است».
باز
نعره‌های منفور استثمار
ـ حتی در اعماق زمین نیز! ـ
در گوش خسته زنده‌به گوران خاک‌آلود
طنین‌انداز...
کوبیده پیکرهای رنج و خون دل خوردن
ـ خوردن ـ
آنقدرتا زنده بمانند برای کار فردا
تا کی؟
چگونه باید به مردن نشست
یا نگریست به معجزه شکافد سحری!
کارگر: کارگران!
تا نکوبیده‌اید گستاخ
بر مرفق پاره‌آهنهای وحشی
آیا درآمده است
تبری به درویدن خس و خاشاک
ـ میان کوره‌ی تفتان خشمتان؟
چشمهایتان به راه است
و مردمک مضطرب نگاهتان
روزنه مرموز این گور را می‌پاید.
آشفته‌اید.
آشفته‌اید
و دندانهایتان دیرزمانی است
تولد یک خشم مقدس را
بهم می‌فشرند.
اما،
امسال در کندوکاو این اعماق
تنها لوله‌های مسلسل یافت می‌شود
و باور مشتهای سنگین به خویشتن.
امروز،
روز فریاد به آسمانخراشهاست!
* * *
معادن را جستجو می‌کنیم
دینامیتها جمع گردیده
و به خیابانها برده شده است.
کارگران
در ورودی هر معدن نوشته‌اند:
«این‌جا تعطیل است
کارگران با دینامیتهای خود
به خیابانها رفته‌اند،
به خیابانها رفته‌اند».
                                
شاعر شهید مجاهد خلق غلامحسن رمضانپور (آرش)

۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

نامه اي از زندان (قسمت دوم)

زندانيان سياسي برافرازندگان پرچم مقاومت اشرف در زندانها

 سال ها قبل وقتي صحبت زندان و زنداني مي شد مي گفتيم به شب نشيني زندانيان از آن برم حسرت ، كه نقل محفلشان دانه هاي زنجير است، 
اما اكنون بايد گفت نقل محفلشان پيام مقاومت و نه به نظام پليد ولايت فقيه است، شما را دعوت مي كنم بخش دوم نامة ارژنگ داودي زنداني سياسي را بخوانيد، نگارش اين نامه در سياهچال دژخيم به تنهايي پيام شكستن غل و زنجير و در هم شكستن هيمنه دژخيمان است، با درود دو باره به زندانيان سياسي به شاهرخ زماني و ساير ياراني كه پرچم مقاومت اشرف را در زندان ها بر افراشته اند: 


بخش ۲ از ۲
ارژنگ داودی
با یاد خدا
ایرانیان پراکنده در سراسر گیتی؛
برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم، متشکل شویم.
مرد آخربین مبارک بنده‌ای ست
هم میهنان؛
در همین جا لازم به یادآوری است که به‌ویژه در سال ۶۲ یعنی در اوج جنگ، خونریزی و ویرانگری، خمینی هندی در برج عاج امن و امان جماران، یکریز و پی‌درپی برای امت بی‌شرم و آزرم‌تر از خود رجزخوانی می‌کرد، شطح و طامات می‌بافت و یک خط در میان خزعبلاتی از این دست می‌گفت که: ’ما مرد جنگیم’ و لاف گزاف می‌زد که: ’اگر این جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم’ !؟
اما در همان دوران پر خون از جنون سیاه جهل و ستم، نامه محرمانه ای!؟ را، تأکید می‌کنم نامه محرمانه‌ای را با چشمان خود دیدم که در آن به طرزی رذیلانه از مزدوران خود طلب و نان به نرخ روز خوار ولی متظاهر به وفاداری به رژیم نامشروع فقیه، یعنی از همان به‌اصطلاح رزمندگان خالی بند پشت جبهه‌های جنگ!؟ و همان انقلابی شدگان بعد از انقلاب ۵۷ به صراحت خواسته شده بود که خود به خط مقدم جبهه نروند و در پشت جبهه!؟ بمانند.
بدینگونه معلوم می‌گردد که از یک‌سو بر خلاف آنچه تبلیغ می‌شود، قریب به اتفاق کشته شدگان، حتی رزمندگان و جانبازان جبهه‌های جنگ از میان طرفداران رژیم نبوده و لذا صرفاً قربانیانی بوده‌اند که به‌عنوان طعمه و گوشت جلوی توپ، خبیـثانه مورد سوء‌استفاده قرار گرفتند.
به‌رغم این‌که با وقاحت تمام آنان را قربانی کردند، اما هنوز که هنوز است باند مافیایی خامنه‌ای و شرکا به آنها رحم نمی‌کند و حتی استخوانهای پوسیده‌شان را آرام نمی‌گذارد. رژیم افسد هرازگاهی که در مخمصه می‌افتد، به دروغ یا به ریا آنها را نبش‌قبر می‌کند و مورد بهره‌برداریهای ابزاری قرار می‌دهد. زیرا که خون به‌ناحق ریخته شده این قربانیان مظلوم به‌صورت تنها فاکتور و یگانه موجب مشروعیت بخش به رژیم آدمکش فقیه و تنها عامل ممکن برای حقانیت جعلی دادن به انواع ابزار ستم و سرکوب، درآمده است.
ولی از سوی دیگر نیز کاملاً آشکار می‌گردد که مزدوران حرام نطفه و گانگسترهای حرام لقمه‌ی موسوم به سرداران!؟ فرقه ضاله ولایت چه در دوران جنگ و چه در دوران پساجنگ، نه تنها از انواع رانتهای ممکن سیاسی، اقتصادی، تحصیلی و... سوء استفاده‌های رذیلانه برده‌اند بلکه هر یک به نوبه خود، چندین و چند پست با چندین و چند حقوق و مزایای مترتب بر آنها را اشغال کرده، مقدرات مردم جنگ‌زده و کشور قحطی زده را در دستان پلید و چندان بی‌کفایتی گرفته‌اند که تا مرفق به خون هم میهنان و همکیشان آغشته است.
علاوه بر همه اینها، معلوم‌تر می‌گردد که این به‌اصطلاح سرداران، مشتی ترسوی ناجوانمرد و نابکار هستند که همان‌طور که در دوران ستمشاهی از دادن هزینه برای به ثمر رسیدن انقلاب، طفره رفتند ولی پس از پیروزی، قدرت پرستانه و جاه‌طلبانه انقلابی شدند!؟ در زمان جنگ نیز بزدلانه از رفتن به خط مقدم جبهه و نوشیدن شربت موسوم به‌شهادت خودداری نموده و با خبـث طیـنت تمام، آن را به خورد دیگران داده‌اند!؟
با جرأت تمام می‌توان به درستی گفت که این گرگهای روباه صفت!؟ دو پایانی شوم و نااهلانی فرصت‌طلب بوده و چندان هم از آخور، هم از توبره، هم از کاهدان و هم از... خورده‌اند که در چند- لپی خوردن چندان سرآمد دوران شده‌اند. به‌طوری که حتی به ناملایان ذاتا مفت خوار و غاصب نیز رو دست‌زده و در ویژه خواری یا به عبارت دقیقتر ویژه-لمبانی!؟ سوپر- متخصصهای دوران ’فریب عظمی’ شده‌اند.
بدون کمترین تردید همین جانوران دوپا یعنی گدا زادگان دیروز ولی مولتی میلیاردرهای امروز، منشأ و مبدأ انواع بحرانهای لاینحل و اقسام جوراجور مفسده‌هایی هستند که نه تنها ایران و ایرانی که منطقه پر‌تلاطم خاورمیانه را در منجلاب خود غرقه کرده است.
اما شوربختی مضاعف آنجاست که خیره سریها، واقعیت گریزیها و جهالتهای حق به جانب انگارانه این مقامات ازلی-ابدی رژیم منحوس فقیه افسد، سر تمام شدن ندارد.
نمونه اخیر آن نیز همین غائله‌ی هسته‌ای ست که پس از سالها خیره سری، دروغگویی، پنهان کاری، شانتاژ، رم کردن از واقعیات و گریز بی‌هدف به سوی سنگ محتوم بن‌بست، بالأخره هنگام که به اعتراف خود، چون یزیدیان روسیاه حتی آب را از گلوی تشنه ایرانیان دریغ داشته و خیره سرانه آن را به تیغ ناسزای تحریمهای بین‌المللی سپرده بودند، هم‌چون روح اله هندی که برای حفظ موجودیت پر عار و ننگ خود با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در آخرتر-ترین!؟ لحظه زمانی ممکن جام زهر را به یکباره سر کشید، شیخ علی شیره‌چی نیز در آخرتر- ترین لحظه ممکن و درست در زمانی که موجودیت پلید و متعفن خود را در شرف خطر قریب‌الوقوع یافت، تغار... اعطایی!؟ قدرتهای جهانی را نرمش مآبانه!؟ در بغل لرزان به خواری و خفت برگرفت.
اما با این تفاوت که هر چند خوب می‌داند که همانند سلف ناخلف ترش، باید آن را هم‌چون آش کشک خاله، تا قاشق آخر تناول نماید!؟ ولی بر خلاف او، دو سال است که از سر جبن و ترس ذاتی، خود را پابه‌پا می‌کند و حقارت مندانه، تغار را دست به دست می‌دارد.
واقعا که دریغ از یک جو غیرت!؟
واقعا که دریغ از یک حبه مردانگی!؟
آهای دزدان مرفه و تازه به دوران رسیدگان بی‌درد؛
آهای دزد معظم بی‌درد؛
هر که ناموخت از روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
هم میهنان به‌پاخاسته به پیش؛
پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایرانیان
دیر زیوی و شاد زیوی همگان را آرزومندم؛
زنده باد ایرانی؛
پاینـده باد ایران؛
در اهـتزاز باد پرچم سه رنگ اهورایی؛
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سـیاسی
زندان رجایی شهر
۳۱ شهریور ۹۴

نامه اي از زندان گوهر دشت به بهانه سالگرد جنگ ضد ميهني

زنداني سياسي ارژنگ داودي در سلولش
امروز به زندان گوهر دشت برويم و از يك زنداني سياسي بشنويم. او هم از جمله زندانياني است كه هيبت غل و زنجير و سياهچال رژيم را برسر رژيم خراب كرده است با ايستادگي و بيابيا گفتن به هر ابتلايي در راه عقيده و آرمان. درود به او و ياران رفته اش محمد علي اقايي، غلامرضا خسروي، علي صارمي، بهروز كاظمي، و اين آخري شاهرخ زماني 

نامة ارژنگ دو قسمت است اين قسمت اولش است:  


به بهانه سالگشت جنگ منتهی به جام زهر اول
بخش ۱ از ۲
با یاد خدا
ایرانیان پراکنده در سراسر گیتی؛
برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم، متشکل شویم.
مرد آخر بین     مبارک بنده‌ای ست
هم میهنان؛
بعضی از ضرب‌المثلها هنوزه سرزنده و پر معنا پا بر جا مانده‌اند.
معنای تلویحی ضرب‌المثل فوق نیز آنکه، آدمیانی که افق دید درازمدت ندارند بناچار به روزمرگی در می‌غلتند.
به همین خاطر دیر یا زود به ابلهانی نامبارک یا آدم نمایانی شوم تبدیل می‌شوند.
نمونه بارز و غیرقابل کتمان برای اثبات صحت این مدعا با نگاهی گذرا به تاریخچه ظهور نابجا و نحوه انحطاط محتوم سرکردگان رژیم غاصب و بجامانده از روح اله هندی به‌وضوح به دست می‌آید.
بر همین مدار و منوال است که به مجموعه باند ۵۰۰ نفره فقیه و امت نیم درصدی‌اش گفته می‌شود: ’حکومت شوم ابلهان’ !؟ زیرا آدم عاقل به کسی می‌گویند که هم پیش اندیشی و هم عقوبت گریزی می‌نماید.
ولی آدم ابله، درست همانند یک حیوان نارام و اهلی ناشده، عمل می‌کند.
به‌طوری که مآلا هم پیاز را به خوردش می‌دهند!؟ هم چوب را و هم چه بسیار چیزهای دیگر را.
هر چند ظاهراً وظیفه داریم که از سر ادب و نزاکت، هنگام مراجعه به آدمیان و نیز آدم نمایان!؟ معادلهای انسانی برای این‌گونه صفات حیوانی به کار ببریم که برای نمونه می‌توان از عبارتی چون ’بی فرهنگ و نامتمدن’ یاد کرد.
اما همزمان متذکر می‌شوم که دوست نکته سنجی در مقام رجوع به سردمداران رژیم فقیه از عبارت ’جانوران دو پا’ استفاده می‌کند که عجالتاً پر بی‌ربط هم نیست.
ولی در این میانه ما حیران مانده‌ایم که در ارتباط با اهالی فرقه ضاله فقیه از عبارت ’نارام و نا اهل’ استفاده کنیم بهتر است یا از عبارت ’بی فرهنگ و نامتمدن’ و یا این‌که از عبارت دقیق‌تری چون ’جانوران دو پای شوم’ !؟
به هر حال حقیقت مسلم آن که:
آدمهای بی‌فرهنگ و نامتمدن به جای پیش اندیشی و عقوبت گریزی، هم ‌چون حیوانی رم کرده که بدون مقصد و مقصودی مشخص از واقعیات می‌گریزد و تا بدانجا به گریز غریزی خود به سوی ناکجا آباد ادامه می‌دهد که خسته و درمانده، سرش به سنگ سرسخت بن‌بست بخورد و دیگر هیچ راهی به هیچ جایی نداشته باشد.
گفته‌اند خر هم آنقدرها می‌فهمد!؟ که وقتی دوباره گذارش به جایی می‌افتد که قبلاً سم خوابانده از تکرار اشتباه، اجتناب ورزیده و تحت فشار هر زور قاهری هم که قرار بگیرد، دیگر اشتباه پیشین را تکرار نمی‌کند و از آن راه صعب العبور نمی‌گذرد که نمی‌گذرد.
در صورت اجبار نیز تا سر حد مرگ، مقاومت به خرج می‌دهد.
این تجربه هزاران ساله در دوران جنگ بی‌حاصل نیز باری دیگر، هنگامی ثابت شد که مزدورانی ابله‌تر از شخص خمینی، چند صد رأس خر را به خط مقدم جبهه بردند تا به کور-خیالی احمقانه با عبور دادن آنها از روی میدانهای مین‌گذاری شده، بتوانند راه یا به عبارت صحیح‌تر ’جاده مال رو’ خود را به سوی کربلا و از آنجا به سوی قدس واگشایند!؟
اما بعد از اولین انفجار به‌محض کشته و زخمی شدن تعدادی از خران، دیگر هرگز نتوانستند آنها را حتی یک قدم به طرف میدان مین بازگردانند.
لذا همان‌طور که می‌دانیم، عمال قسی‌القلب، ضدبشر و فرصت‌طلب خمینی به‌منظور سرباز بگیری که اصطلاحا آن را ’نظر بگیری’ هم می‌گفتند تا بدین بهانه بتوانند نوجوانان ۱۴ و ۱۵ ساله را نیز دستگیر کنند!؟ راهی کوچه پسکوچه‌های شهرها و روستاهای سراسر کشور گردیدند. جوانان و نوجوانان را بازداشت!؟ و بدون ارائه کمترین دوره آموزش نظامی، آنها را مستقیماً به خط مقدم جبهه انتقال داده و به روی میدانهای مین‌گذاری شده، فرستادند.
بدین طریق به طرزی جنون آسا، جوانان و نوجوانان وطن یا به قول صدام حسین ’امواج انسانی’ را تا جایی دسته‌دسته به جبهه کشانده و به کشتن دادند و جنگ ویرانگر را تا آنجا به درازا کشاندند که سرشان به سنگ بن‌بست خیره سری خورد.
عاقبت الامر پس از ۸ سال کشتار و ویرانگری، امام جعلی سیزدهم از سر جبر و اجبار، جام زهر را تنها به این دلیل تا ته سر کشید که بتواند جان بی‌ارزش خود و امت نیم درصدی‌اش را نجات دهد.
با همه این احوال، در ۲۷ سالی که از جام زهر اول!؟ می‌گذرد، دریغ از یک جو درس گیری و عبرت پذیری، دریغ از یک ارزن عاقبت اندیشی و عقوبت گریزی!؟
پایان بخش اول
هم میهنان به‌پاخاسته به پیش؛
پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایرانیان
دیر زیوی و شاد زیوی همگان را آرزومندم؛
زنده باد ایرانی؛
پاینـده باد ایران؛
در اهـتزاز باد پرچم سه رنگ اهورایی؛
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سـیاسی
زندان رجایی شهر
۳۰ شهریور ۹۴.

۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

اول مهر رسيد، كو معلم، كو كلاس، كو دانش آموز!



سهم دانش آموزان محروم از توسعه! همين است
يك قلم گفته بودند در سيستان و بلوچستان نزديك 500 هزار بيسواد است نزديك 200هزار دانش آموز بازمانده از تحصيل هست، آمار مدارس كپري و خشتي پيش كش در همين تهران مي گويند 60درصد مدارس جزء بافت فرسوده است. 
اين ها همه به كنار بسياري از معلمان زندانند و بي شماري گرسنه و چند شغله. دانش آموزانشان كجا هستند؟ در خيابان، در صف فروش، در صف دادن كليه، و همة اينها جزيي از لشكر بيشمار گرسنگان و محرومان هستند، همانها كه نظام ولايت به اسم استكبار جهاني مانور راه مي اندازد اما در خيابانهاي شهر عليه همين ها عرض اندام مي كند.

در آستانه شروع سال تحصیلی جدید شمار زیادی از معلمان کشور از جمله محمود بهشتی لنگرودی، مهدی بهلولی و محمدرضا نیک نژاد که به‌تازگی دستگیر شده‌اند و همچنین رسول بداقی، اسماعیل عبدی، علی اکبر باغانی، علیرضا هاشمی و عبدالرضا قنبری که از قبل در زندان بودند، هم‌چنان در زندان به‌سر می‌برند. این در حالیست که علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش آخوند روحانی، در روز 24شهریور با ترفندی فریبکارانه ابراز امیدواری کرده بود که معلمان زندانی تا قبل از اول مهر و بازگشایی مدارس آزاد خواهند شد.
محکومیت زندانی سیاسی رسول بداقی معلم شریفی که به‌خاطر دفاع از حقوق معلمان شش سال در زندان به‌سر می‌برد، در روز 13مرداد 94 به پایان رسیده است، اما رژیم آخوندی از آزاد کردن وی سر باز می‌زند و در یک محاکمه فرمایشی و خودسرانه بار دیگر او را به سه سال زندان محکوم کرد.
معلمان زحمتکش کشور در رژیم آخوندی حقوقی حدود یک میلیون تومان دریافت می‌کنند که این یک سوم خط فقر اعلام شده توسط خود رژیم است. معلمان زندانی به‌خاطر دفاع از حقوق فرهنگیان و تلاش برای رفع تبعیضهایی که از آن رنج می‌برند و همچنین در دفاع از حق تحصیل رایگان و فراهم کردن امکانات آموزشی برابر برای تمامی دانش‌آموزان ایرانی دستگیر شده و با اتهامهای آخوند ساخته‌یی چون «تبلیغ علیه نظام» و «فعالیت علیه امنیت ملی» به تحمل حبس در زندانهای رژیم محکوم شده‌اند.
در روز چهارشنبه 25شهریور 300تن از فرهنگیان بازنشسته در میدان پاستور مقابل دفتر آخوند حسن روحانی، رئیس‌جمهوری رژیم تجمع کردند. تجمع‌کنندگان پلاکاردهایی در دست داشتند که بر روی آن نوشته شده بود: «ما خواهان آزادی معلمین در بند هستیم، بوداغی- بهشتی- عبدی- باغانی»، «ریشه تبعیض کجاست؟ خط فقر 3میلیون، حقوق ما بازنشستگان 1میلیون».
در همان روز صدها تن از مدیران و معلمان اهواز در مقابل اداره کل آموزش و پرورش این شهر تجمع کردند. حرکت اعتراضی دیگر در روز 25شهریور، تجمع مربیان پیش دبستانی مدارس مازندران در مقابل اداره کل آموزش و پرورش رژیم در این استان بود که در اعتراض به اجرا نشدن قانون پرداخت حقوق برگزار شد.
معلمان سراسر کشور برای برگزاری یک تجمع در شهرهای مختلف در روز 13مهر (روز جهانی معلم) در اعتراض به پایمال شدن حقوقشان و در حمایت از معلمان زندانی فراخوان داده‌اند.
خانم سهیلا صادق، مسئول کمیسیون آموزش و پرورش شورای ملی مقاومت ایران، از عموم جوانان و دانش‌آموزان و دانشجویان کشور خواست به حمایت از خواستهای معلمان به‌ویژه معلمان زندانی برخیزند و از جامعه جهانی و اتحادیه‌های معلمان و فرهنگیان خواست اقدامهای سرکوبگرانه رژیم آخوندی علیه معلمان و فرهنگیان را محکوم نموده و خواهان آزادی معلمان زندانی شوند.