روحاني و كليد هرز شده |
روحاني هنوز از نيويورك پايش به تهران نرسيده، حاصل سفرش روشن شد. در يك كلام از همه جا رانده و از خويش مانده.
رگبار مارك هاي خيانت و سازش با دشمن از طرف باند روحاني و يخ كردن خودي هايش از اين همه دماغ سوختگي ديپلماتيك. بخاطر آن همه تحقيرهاي زمختي كه توسط كويت و عربستان نثار ظريف شد
روز دوشنبه (6مهر) آخوند حسن روحانی پس از انجام سخنرانی در هفتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بلافاصله به تهران برگشت. اکنون سؤال این است که حاصل این سفر 5روزه چه بود؟ و او تا چه اندازه توانست به اهدافی که از این سفر مد نظر داشت، دست پیدا کند؟ تمام پیامی را که روحانی تلاش میکرد به طرف حسابهای خارجی خود برساند، میتوان در این جمله از سخنرانی او در مجمع یافت که: «امروز، فصل جدیدی در روابط ایران با جهان آغاز شده است».
روحانی تلاش کرد مخاطبان خود را قانع کند که رژیم با روی کارآمدن او تغییر کرده و «ملت ایران… دو سال قبل بار دیگر به تعامل سازنده با جهان رأی داد». او با تعریف و تمجید بسیار از توافق هستهیی بهعنوان شاخص دیگر این تغییر یاد کرد و از خودش بهعنوان کسی که «توانمندی گفتگوی سازنده را به خوبی آشکار ساختیم» تقدیر و تشکر کرد! و از تو سری زدن به ولیفقیه و باند او در انظار بینالمللی فروگذار نکرد که: «هر بازیگری در نظام بینالملل که در پی خواستههای حداکثری باشد و جایگاهی برای طرف مقابل خود باز نکند نمیتواند سخن از صلح، ثبات و توسعه یافتگی بزند».
روحانی به دم زدن مکرر از «صلح، ثبات و توسعه» و «تعامل» اکتفا نکرد و رودرروی خامنهای که از پیامدهای توافق هستهیی و «نفوذ دشمن» از طریق آن، بهشدت ابراز وحشت نموده است، برای تحولات ناشی از توافق، بیتابی نشان داده و با کلمات و عبارات مورد پسند آمریکا تصریح کرد: «ما در برنامه جامع اقدام مشترک، تنها در پی دستیابی به یک توافق هستهیی نبودیم. ما میخواهیم حرکتی تازه و سازنده را برای بازآفرینی نظم جهانی پیشنهاد کنیم».
روحانی علاوه بر «برجام» از قطعنامه 2231 شورای امنیت و از سازمان ملل ستایش و تقدیر کرد که «این بار باید گفت سازمان ملل تصمیم درستی گرفت».
روحانی علاوه بر تلاش برای جلب اعتماد آمریکا مبنی بر اینکه بر سر قول و قرارهایش هست و مطلقاً خیال تخطی از تعهداتش در قبال «برجام» یا «قطعنامه 2231» را ندارد، از تریبون مجمع عمومی استفاده کرد تا نهایت اشتیاق خود به استقبال از سرمایهگذاران خارجی را اعلام کند: «ایران با همه ظرفیتهای اقتصادی و فرهنگی خود آمادگی دارد که به کانونی برای مشارکت در سرمایهگذاری صادرات گرا تبدیل شود».
نه تنها تنظیم رابطه با آمریکا، بلکه حتی برخورد روحانی و ظریف با عربستان هم بهکلی با آنچه که در تهران شاهدش هستیم، تفاوت داشت. باند رقیب انتظار داشت که روحانی همان روز اول وقوع «واقعه مکه»، سفر خود را نیمهتمام بگذارد و به تهران برگردد، اما روحانی به قول سایت حکومتی رجا نیوز، «روغن ریخته را نذر امامزاده کرد» و با جلو انداختن برخی دیدارهای روز آخر، مانند دیدار با نخستوزیر انگلستان بازگشت خود را تنها یک روز جلو انداخت و برای بستن دهان حریف، عباراتی را نیز در مذمت «سوء مدیریت مجریان» و «عدم پاسخگویی مسئولان» عربستان، به سخنرانی خود افزود؛ اما پیش از این سخنرانی، لحن او در رابطه با عربستان، فراتر از تفاهمآمیز، منتکشانه بود و در سخنرانیها و مصاحبههای خود از جمله گفت: «ایران و عربستان باید به سمت بهبود روابط پیش بروند» «ما همه یک خانواده هستیم» و بر خلاف الدرم بلدرمهای سرکردههای سپاه، گفت: «ما به هیچ پایتخت عربی حکمرانی نمیکنیم».
اما شگفتانگیز آن که نه آمریکا و نه بهخصوص عربستان به کرنشهای روحانی اعتنا نکردند، اوباما در سخنرانی خود در مجمع گفت: «(رژیم ایران) در این لحظه به اعزام گروههای نیابتی خشن برای پیشبرد منافع خود ادامه میدهد… درگیریهای طائفی را دامن میزند و کل منطقه را به خطر میاندازد و خود را از تجارت و بازرگانی محروم میکند».
پس از سخنرانی روحانی نیز در پاسخ به آن همه کرنشهای روحانی، ماری هارف سخنگوی وزارتخارجه آمریکا، رگباری از دشنامهای سیاسی را به سوی رژیم گشود: «حامی شماره یک تروریسم در منطقه» «نقش بیثبات کننده در منطقه» «دنیا هم در مقابل این رژیم ایستاده».
حتی بان کیمون دبیرکل مللمتحد نیز، در گزارشی به مجمع عمومی، بر ادامه «نقض حقوقبشر در ابعاد گسترده» توسط رژیم ایران تصریح کرد.
اما پاسخهای کوبنده و شوکهکننده از جانب عربستان بود.
عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان درخواست ظریف برای ملاقات را رد کرد و با یک تودهنی خوار کننده به رژیم هشدار داد که از حادثه مکه سوء استفاده سیاسی نکند.
پس از سخنرانی روحانی نیز ملک سلمان، پادشاه عربستان با تیزترین عبارات و موضعگیریهای علنی که تا کنون از سران این کشور علیه رژیم دیده شده، رژیم ایران را «تهدید فوری منطقه خاورمیانه» دانست و خواستار آن شد که «کشورهای منطقه با کنار گذاشتن اختلافات خود روی این تهدید فوری متمرکز شوند».
اولین معنی و پیام بلافصل این موضعگیریها، شکست پروژه سفر روحانی به نیویورک است. بهخصوص که اولین هدف روحانی از این سفر، «تعامل با جهان» و دادن تصویر «آغاز فصل جدید در روابط ایران با جهان».
اکنون این سؤال مطرح میشود که چرا چنین شد؟ و چرا نتیجهیی بهکلی خلاف آنچه مورد نظر روحانی بود، به دست آمد؟ پاسخ جامع به این سؤال خود نیازمند نوشتاری دیگر است؛ اما اجمالاً درحد اشاره میتوان گفت که پوچی ادعای اصلی روحانی مبنی بر اینکه گویا با روی کارآمدن او چیزی در رژیم تغییر کرده، از جوانب مختلف به اثبات رسید؛ از یک سو با فریادهای هزاران ایرانی آزاده که پلاکاردهای دو هزار اعدام در ایران، از زمان روی کارآمدن روحانی را در دست داشتند، از سوی دیگر با مطالب و مقالات روزنامههای باند خامنهای طی یکی دو روز اخیر که مرزهای جدیدی را در حمله به روحانی و باندش در نوردیدهاند؛ این علائم به طرف حسابهای غربی نشان میدهد که نباید ادعاهای روحانی را جدی بگیرند.
روحانی تلاش کرد مخاطبان خود را قانع کند که رژیم با روی کارآمدن او تغییر کرده و «ملت ایران… دو سال قبل بار دیگر به تعامل سازنده با جهان رأی داد». او با تعریف و تمجید بسیار از توافق هستهیی بهعنوان شاخص دیگر این تغییر یاد کرد و از خودش بهعنوان کسی که «توانمندی گفتگوی سازنده را به خوبی آشکار ساختیم» تقدیر و تشکر کرد! و از تو سری زدن به ولیفقیه و باند او در انظار بینالمللی فروگذار نکرد که: «هر بازیگری در نظام بینالملل که در پی خواستههای حداکثری باشد و جایگاهی برای طرف مقابل خود باز نکند نمیتواند سخن از صلح، ثبات و توسعه یافتگی بزند».
روحانی به دم زدن مکرر از «صلح، ثبات و توسعه» و «تعامل» اکتفا نکرد و رودرروی خامنهای که از پیامدهای توافق هستهیی و «نفوذ دشمن» از طریق آن، بهشدت ابراز وحشت نموده است، برای تحولات ناشی از توافق، بیتابی نشان داده و با کلمات و عبارات مورد پسند آمریکا تصریح کرد: «ما در برنامه جامع اقدام مشترک، تنها در پی دستیابی به یک توافق هستهیی نبودیم. ما میخواهیم حرکتی تازه و سازنده را برای بازآفرینی نظم جهانی پیشنهاد کنیم».
روحانی علاوه بر «برجام» از قطعنامه 2231 شورای امنیت و از سازمان ملل ستایش و تقدیر کرد که «این بار باید گفت سازمان ملل تصمیم درستی گرفت».
روحانی علاوه بر تلاش برای جلب اعتماد آمریکا مبنی بر اینکه بر سر قول و قرارهایش هست و مطلقاً خیال تخطی از تعهداتش در قبال «برجام» یا «قطعنامه 2231» را ندارد، از تریبون مجمع عمومی استفاده کرد تا نهایت اشتیاق خود به استقبال از سرمایهگذاران خارجی را اعلام کند: «ایران با همه ظرفیتهای اقتصادی و فرهنگی خود آمادگی دارد که به کانونی برای مشارکت در سرمایهگذاری صادرات گرا تبدیل شود».
نه تنها تنظیم رابطه با آمریکا، بلکه حتی برخورد روحانی و ظریف با عربستان هم بهکلی با آنچه که در تهران شاهدش هستیم، تفاوت داشت. باند رقیب انتظار داشت که روحانی همان روز اول وقوع «واقعه مکه»، سفر خود را نیمهتمام بگذارد و به تهران برگردد، اما روحانی به قول سایت حکومتی رجا نیوز، «روغن ریخته را نذر امامزاده کرد» و با جلو انداختن برخی دیدارهای روز آخر، مانند دیدار با نخستوزیر انگلستان بازگشت خود را تنها یک روز جلو انداخت و برای بستن دهان حریف، عباراتی را نیز در مذمت «سوء مدیریت مجریان» و «عدم پاسخگویی مسئولان» عربستان، به سخنرانی خود افزود؛ اما پیش از این سخنرانی، لحن او در رابطه با عربستان، فراتر از تفاهمآمیز، منتکشانه بود و در سخنرانیها و مصاحبههای خود از جمله گفت: «ایران و عربستان باید به سمت بهبود روابط پیش بروند» «ما همه یک خانواده هستیم» و بر خلاف الدرم بلدرمهای سرکردههای سپاه، گفت: «ما به هیچ پایتخت عربی حکمرانی نمیکنیم».
اما شگفتانگیز آن که نه آمریکا و نه بهخصوص عربستان به کرنشهای روحانی اعتنا نکردند، اوباما در سخنرانی خود در مجمع گفت: «(رژیم ایران) در این لحظه به اعزام گروههای نیابتی خشن برای پیشبرد منافع خود ادامه میدهد… درگیریهای طائفی را دامن میزند و کل منطقه را به خطر میاندازد و خود را از تجارت و بازرگانی محروم میکند».
پس از سخنرانی روحانی نیز در پاسخ به آن همه کرنشهای روحانی، ماری هارف سخنگوی وزارتخارجه آمریکا، رگباری از دشنامهای سیاسی را به سوی رژیم گشود: «حامی شماره یک تروریسم در منطقه» «نقش بیثبات کننده در منطقه» «دنیا هم در مقابل این رژیم ایستاده».
حتی بان کیمون دبیرکل مللمتحد نیز، در گزارشی به مجمع عمومی، بر ادامه «نقض حقوقبشر در ابعاد گسترده» توسط رژیم ایران تصریح کرد.
اما پاسخهای کوبنده و شوکهکننده از جانب عربستان بود.
عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان درخواست ظریف برای ملاقات را رد کرد و با یک تودهنی خوار کننده به رژیم هشدار داد که از حادثه مکه سوء استفاده سیاسی نکند.
پس از سخنرانی روحانی نیز ملک سلمان، پادشاه عربستان با تیزترین عبارات و موضعگیریهای علنی که تا کنون از سران این کشور علیه رژیم دیده شده، رژیم ایران را «تهدید فوری منطقه خاورمیانه» دانست و خواستار آن شد که «کشورهای منطقه با کنار گذاشتن اختلافات خود روی این تهدید فوری متمرکز شوند».
اولین معنی و پیام بلافصل این موضعگیریها، شکست پروژه سفر روحانی به نیویورک است. بهخصوص که اولین هدف روحانی از این سفر، «تعامل با جهان» و دادن تصویر «آغاز فصل جدید در روابط ایران با جهان».
اکنون این سؤال مطرح میشود که چرا چنین شد؟ و چرا نتیجهیی بهکلی خلاف آنچه مورد نظر روحانی بود، به دست آمد؟ پاسخ جامع به این سؤال خود نیازمند نوشتاری دیگر است؛ اما اجمالاً درحد اشاره میتوان گفت که پوچی ادعای اصلی روحانی مبنی بر اینکه گویا با روی کارآمدن او چیزی در رژیم تغییر کرده، از جوانب مختلف به اثبات رسید؛ از یک سو با فریادهای هزاران ایرانی آزاده که پلاکاردهای دو هزار اعدام در ایران، از زمان روی کارآمدن روحانی را در دست داشتند، از سوی دیگر با مطالب و مقالات روزنامههای باند خامنهای طی یکی دو روز اخیر که مرزهای جدیدی را در حمله به روحانی و باندش در نوردیدهاند؛ این علائم به طرف حسابهای غربی نشان میدهد که نباید ادعاهای روحانی را جدی بگیرند.