سلام
نميدانم چقدر حوصله كرديد اوقات عزيزتان را حرام خواندن يا شنيدن حرفهاي آخوندهاي خامنه اي در نمايش هاي جمعه شهرهاي مختلف بكنيد. من چند ساعتي وقتم را حرام اين كار كردم. از تهران و حرفهاي شيخك نالان صديقي شروع كردم، بعد رفتم مشهد كه پيش از علم الهدي، آخوند پناهيان روضه خوان ويژه خامنه اي صحبت كرده بود، بعد حرفهاي تقوي را كه رئيس شوراي سياست گذاري آخوندهاي نمايش جمعه است را خواندم. راستش دنبال اين بودم كه ببينم به دنبال دود و دم خامنه اي عليه رفسنجاني، مي خواهند چه شكري به خورد طرف بدهند هر چه بيشتر گشتم كمتر يافتم. يه خرده ريزي صديقي گفته بود، پناهيان هم گفته بود فعلا روي خط خيانت نمي خواهيم برويم. كمي هم خيلي نرم در نمايش جمعة قم به اين داستان اشاره شده بود بدون اسم بردن و اشاره صريح به رفسنجاني.
در حالي كه انتظار داشتم بعدازآن دارمب دورمب خامنه اي آتش نفراتش روي رفسنجاني از همين نمايش ها شروع مي شد كه نشد.
اين داستان نشان از دو چيز دارد، اولا مقام عظماي ولايت چندان پشمي به عمامه اش نمانده كه بتواند كار طرف را يكسره كند. دوما از ترس انفجار اجتماعي از ميان شكاف در رأس نظام ترسيده و مجبور شده واپس بتمرگد.
رفسنجاني هم كه گرگ باران ديده است نشان داد با اين بادهاي بي عقبه خامنه اي تكان نمي خورد. زحمت يك «فرمايش ايشان درست است » را به خودش نداد و به عظما بي محلي كرد.
اين مختصر نماي كلي صحنه سياسي نظام است. استخوان رفسنجاني در گلوي خامنه اي گير كرد نه مي تواند قورتش بدهد و نه مي تواند آنرا بالا بياورد، در هر دوحالت خونريزي است كه بر پيكر نظام آنهم در راه نفسش توليد مي شود. از هرطرف كه اين استخوان برود راه نفس را جر مي دهد. روزهاي آتي اين پشم ريختگي عمامه عظما بارز تر خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر