۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

قتـل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷، جنایت علیه بشریت



کمیسیون مرگ: مجاهد یا منافق؟
بنا‌به‌ شهادت شاهدانی که توانسته‌اند به‌نحوی از معرکه جان سالم به در برند هیأت مرگ تنها یک معیار داشت. مجاهدین اسیر هویت سازمانی و تشکیلاتی خود را چه بر زبان می‌آورند. «مجاهد» یا آن گونه که آنان می‌خواستند «منافق». اولین سؤال، تعیین‌کننده سرنوشت زندانی این بود. اما حتی کسانی که خود را مجاهد نمی‌نامیدند تأمین جانی نمی‌یافتند و سؤالات بعدی عاقبت آنها را در یک نقطه متوقف می‌کرد. این‌جا بود که حکم به‌دار‌ آویختن آنان با قساوتی مافوق تصور که با هیچ‌یک از موازین شناخته شده رفتار با اسیران و زندانیان قابل تطبیق نیست صادر می‌شد. تهران، و زندانهایی هم‌چون اوین و گوهردشت البته مرکز این کشتار بودند. اما هیچ زندان و شهر و روستایی در امان نماند. هیأت مرگ به تک‌تک آنها سر زد و تکلیف مجاهدین اسیر را یکسره روشن کرد. هنوز هم ابعاد و اسرار این قتل‌عام هولناک در کم و کیف واقعی‌اش ناشناخته است. هنوز هزاران خانواده از سرنوشت فرزندانشان بی‌خبرند. هنوز رژیم آخوندها هیچ اطلاعی از سرنوشت هزاران زندانی سیاسی که نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههایش ثبت شده بود و محکومیتهای مشخصی داشتند، به خانواده‌هایشان نداده است. این کشتار فجیع و بی‌سابقه با حکم کتبی، دستورهای روزانه و نظارت مستقیم شخص خمینی صورت می‌گرفت. در سراسر هفته‌هایی که این قتل‌عام جریان داشت، تمام پاسداران و مسئولان زندان در آماده‌باش کامل به‌سر می‌بردند، تمام مرخصیها را لغو کرده بودند و جز یک خط تلفن که در اختیار «کمیسیون مرگ» قرار داشت، هیچ امکان ارتباطی دیگری وجود نداشت.اين را كليك كن و با من بيا

۱۳۹۴ مرداد ۸, پنجشنبه

دل‌نوشته‌یی بعد از شنیدن خبر یورش مزدوران بسیجی و لباس‌شخصی‌ها به مراسم یادبود احمد شاملو، شاعر نامدار میهنمان در امام‌زاده طاهر:


خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم
خانه جادوگران را در زدم، طرفی نبستم.
مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم
پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم.
[قسمتی از شعر «سرگذشت» - هوای تازه]
دوم مرداد، سالگشت خاموشی شمع خورشید شعله شعر و ادب معاصر ایران، احمد شاملو (ا. بامداد) است. «شاعرشاعران» از نادره هنرمندانی بود که به روح دیریاب و آسان‌گریز شعر و جان سیال زندگی دست یافته بود؛ از این‌رو «هرگز از مرگ و دستان شکننده‌تر از ابتذال آن نمی‌هراسید» ؛ با این همه در سرزمینی سر بر سریر خاکستری مرگ نهاد که به قول خودش «مزد گورکن در آن از بهای آزادی آدمی افزون بود».

اگر در ایران حکومتی دموکراتیک و مردمی در قدرت بود، بی‌تردید از او آن گونه که شایان مفاخر ادبی و قهرمانان ملی است قدردانی می‌شد، و جا داشت مجسمه‌اش آذین‌بخش موزه‌ها، کتابخانه‌ها، دانشگاهها، تالارهای ادبی، انجمنهای شب شعر باشد. اما چه می‌شود کرد در روزگاری که در آن «سنگ‌ها بسته و سگ‌ها را گشاده‌اند»، گزمه‌های شعرکش و فاتلان شعور، آزادی و فرهنگ، این بار نیز حتی از یک گردهمایی کوچک و آزادانه، بر مزار بی‌تکلف او در امامزاده طاهر مانع شدند، و آن را با بگیر و ببنند و پراکندن مدعوین و ایجاد فضای تهدید و ارعاب، به کام برگزارکنندگانش تلخ کردند.

اینک ماییم، در جستجوی آزادی، در این‌سو، بناگزیر تبعیدگشتگان خاک‌های غربت، و قلب حساس و ایست‌ناپذیر شاملو، در آن‌سو، خفته در قطعه خاکی که بارها از سوی شحنگان کبود ‌چهره ارتجاع مورد یورش قرار گرفته است. اینک ماییم شکسته دلان جریحه‌دار و آنک اوست با سنگ مزاری بارها درهم‌شکسته و محروم از دیدار نگاههایی که عاشق او و شعر بی‌مرگ اویند.

اینک ماییم و حسرت پرواز و آنک اوست، سر نهاده بر بالشی از پر شاپرکهای شعر جادوانه و جاودانه خود، چشم در چشم رنگین‌کمانی از زیبایی‌های انسان،براي بقيه اين جا را كليك كن

۱۳۹۴ مرداد ۷, چهارشنبه

دقمرگ شدن خمینی، یک سال بعد از فتوای قتل‌عام ۶۷




آخوند عبدالله نوری، که از نزدیکترین افراد به خمینی بوده و از جمله کسانی است که جواز ورود به «اندورنی» آقا را داشته در یک سخنرانی حالت دجال بزرگ قرن را بعد از پذیرش آتش‌بس چنین توصیف کرده است:
«یک پیرزنی آنجا بود به‌نام فاطمه که خدمتکار اتاق امام بود، ایشان آمد گفت: حاج ‌احمد ‌آقا، آقا دارند گریه می‌کنند، گفتم آقا؟! گفت بله. کسی گریه آقا را ندیده بود که، اجازه نمی‌داد کسی گریه‌اش را ببیند، حالا چطوری فاطمه فهمیده؟! من بلند شدم رفتم داخل اتاق دیدم آقا پشت به‌در، رو به‌دیوار، نشسته و شانه‌هایش (از گریه) تکان می‌خورد، رفتم شروع کردم با طاقچه ور‌رفتن که آقا صندلیش را برگرداند و گریه نکند، دیدم نه، توی حال خودش است. وقتی نشد رفتم علی کوچولو را که خیلی دوست داشت، بیاورم. علی که آمد آقا صندلی را برگرداند، ولی باز هم گریه می‌کرد. علی که کارساز نشد که امام آرام بگیرند چون خیلی برای والده احترام قائل بود، احمد حاج‌خانم را آورد، امام گفت: احمد این چه کارهایی است که می‌کنی؟ دلم درد می‌کند می‌خواهم گریه کنم...براي ادامه اين جا را كليك كنيد

۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

نوشته‌ای از شعله پاکروان. مادر ریحانه جباری



این عکس مرا آتش می‌زند. دلم نمی‌خواهد باور کنم که اینان فقط منافع مادی و دلارهای نفتی را می‌پرستند. دلم نمی‌خواهد باور کنم که ریحانه‌ها بر دار میرقصند، اما چشمهای پر از حرص دنیاطلبان آزمند، فقط به رقمهای حساب ارزی دوخته شده.
سخت است باور کردن این‌که مقامات اقتصادی اروپا چپ و راست به ایران سفر کنند و به روی خودشان نیاورند که دلارهایشان آغشته به اشک چشم مادران و خون فرزندان در خاک خفته است.
مگر می‌شود آمار اعدامها را دانست و روی برگرداند؟ مگر می‌شود مادر ستار و امیر ارشد و مصطفی را دید و بی‌اعتنا به‌صورت غمگینشان از دلار گفت؟ مگر می‌شود پریشانی مادر سعید را دید که حتی کفش‌های آهنینش هم پاره شد در جستجوی پاره تن؟ مگر می‌شود به چشمهای خونبار مادر ندای خونین چهره نگاه کرد؟ مگر می‌شود صورتهای تکه پاره شده‌ی قربانیان اسید را دید و روی برگرداند؟ مگر می‌شود پرپر شدن هزاران گل آرزو را دید و دم نزد؟ مگر می‌شود چرخش قلم قاضیان و احکام اعدام را دید و هیچ نگفت؟ مگر می‌شود میلیاردها دلار از کف رفته مردم بی‌پناه ایران را دید و... . آه.
براي ادامه مطلب اين جا را كليك كن

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

نامه سرگشاده یک دانش آموز به تمام معلمان سرزمینش


 

نامه سرگشاده یک دانش آموز به تمام معلمان سرزمینش
درباره رخداد 31تیرماه 1394
سلام معلم عزیزم
علی هستم
باید پیش تویی که همیشه و در همه جا حامی من بوده ای اعترافی بکنم
چند روز قبل بود که رابط.... خبر اماده باش را اعلام کرد
با حسن و حسین و چندتایی دیگه آروم آروم و نرمک نرمک خودمون را به قرارگاه رسوندیم
تعدادی از بچه ها هم جمع شده بودند و تعدادی دیگه بعد از ما اومدند
وقتی تقریبا همه جمع شدیم ما را به صف کردند و شروع کردند به تنبیه
از پا مرغی بگیر تا نشست و برخواست و سینه خیز
جرممون دیر رسیدن بود
میگفتند باید بین ده تا پانزده دقیقه خودتونا به مقر میرسوندید
سر زانو شلوارم پاره شد
خدا لعنت کنه اون بی شرفی را که بهم گفت برای کسر خدمت سربازی برو و عضو بشو
حالا جواب مادرم را چی بدم
گفتند اگر فردا هم دشمن به ما حمله کرد میخواید اینطوری جلوش بایستید.
چند شب بعدش دوباره آ ماده باش زدند
بی خیال حسن و حسین شدم
سریع رسیدم مقر
حسن و حسین و بقیه هم اونجا بودند
قبل از من
گفتند فردا ساعت شیش صبح میدان بهارستان
با بچه ها پنج ونیم زدیم بیرون
نزدیک میدون چند نفری بودند
یکیشون ایستمون داد
آ شنایی دادیم
فرمانده گفت با خبر شدیم تعدادی اراذل و اوباش قصد حمله به مجلس را دارند
باید مراقب خانه ملت بود
با خودم گفتم غلط میکنند(ببخشید(
تعرض به خانه ملت
بیچارشون میکنیم
کم کم سر و کله اراذل پیدا شد
اما انگار ادمای مؤدبی بودند
فرمانده گفت همین ها هستند
و ما شروع کردیم
و آنچه شد که نباید میشد
دست آخرین نفری را که داشتم دستبند میزدم
هیچ حرکت اضافه ای نداشت
هیچ نگفت
دست بند را محکمتر کردم
پوست دستش زیر دست بند کنده شد
اما
بازم هیچ نگفت
یک لحظه تعجب کردم
گفتم شاید لال باشه
با عصبانیت گفتم چیه؟ هان؟
انگار خفه شدی؟
تعرض به خانه ملت؟
بیچارت میکنم
و سرم را بالا آوردم تا خشم و نفرتش را و شکستش را ببینم
وااااای خدای من
با لکنت زبان گفتم
س س سلام آ قای محمدی
مثل همیشه با وقار و زیبایی جواب داد
سلام عزیزم
نمیدونستم چکار کنم
داد زدم حسن
حسین
مثل باد با باطوم اومدند پیشم
فکر کردند درگیر شدم
گفتم آ قای محمدی
اقای محمدی معلم دینی
ماتشون برده بود
به لکنت افتادند
سلام دادند و سلام گرفتند
گفتم آقا شما اینجا چکار میکنید؟
گفت حق طلبی
دفاع از حق تو
دفاع از ارزشها
کارت را بکن عزیزم
گفتم آقا به خدا کلید دستبند ندارم بازش کنم
بدون کلید بهمون دادند
لبخند زیبای همیشگی را زد و گفت
کجا باید برم؟
و به طرف اتومبیل ون حرکت کرد
سه تایی نگاهی بهم کردیم
و به آن سوی خیابان حرکت کردیم
فرمانده داد زد کدوم گوری میرید؟
حسن و حسین باطوم ها را جلو پایش انداختند
دوباره گفت چه غلطی میکنید
کجا میرید؟
سرم را به طرفش کردم و گفتم
بین اراذل و اوباش !




۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه

بازهم شغال گر به ماه دشنام داد



شغالي گر به ماه دشنام داد 
پيرانشان مگر 
براي نجات ازبيماري 
تجويزي اين چنين فرموده اند 


بله پيرانشان يعني ولي فقيه ارتجاع و اخوندهاي دين فروش تجويز كرده اند كه بار ديگر مزدوران لباس شخصي اشان در معيت مزدوران لباس رسمي اشان يعني نيروي سركوبگر انتظامي به مراسم  ياد بود بزرگ مرد شعر معاصر فارسي  در امام زاده طاهرحمله كنند و حتي نگذارند يادي و فاتحه اي... 
چه خوب كه چنين است اگر مجيزش را مي گفتند تيغ كلامش كند مي شد، وقتي براي مهدي رضايي سرود شيراهنكوه مرد را 
پس بگذار هر سال شغالان گر مثل سوم مرداد امسال به مراسم ياد بودت حمله كنند، چون دهانت را بوئيده اند كلمه ممنوعة عشق و آزادي  را بو كشيده اند. ما هم به دنبال همين بود مي گوييم مرگ بر اصل ولايت فقيه

۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

پولهاي مسدود شده؛ 150؟ 130؟ 120؟ 100؟ 90؟ 29؟ 23؟... پس چندتا؟



داستان ميزان پول هاي مسدود شده در خارج، شده داستان يه مرغ دارم روزي ...تخم مي كنه، هركس هر عددي بگه يكي ديگه مدعيش ميشه و يك عدد ديگه ميگه، اين بازي از 23 ميليارد دلار شروع شده و تا 150 ميليارد دلار پله پله بالا و پائين ميره.

داستان چيه؟ اگه بالاخره اين پولها در بانكهاي خارجيه و حساب و كتاب روشن و مشخصي داره، پس چرا اين قدر ارقام جورواجور از 23ميليارد تا 150ميليارد دربارة اونها گفته ميشه؟

بخشي از علل اين  ضد و نقيض گويي ها را  را ميشود از خلال جنگ و جدال باندهاي حكومتي،  پيدا كرد. از اين مطالب اين طور برميآد كه باند رفسنجاني روحاني، قبل از توافق در مورد ميزان اين پولها بزرگنمايي ميكردند كه بگن اگر توافق بشه واين پولها به دست دولت برسه، به قول روحاني مسائل مختلف از راه افتادن چرخهاي صنايع و اشتغال تا مسائل زيست محيطي و تا آب خوردن مردم حل ميشه، حالا كه توافق به هر حال حاصل شده، همين باند سعي در كوچكنمايي ميكنند تا ناچار نباشند به مطالبات مردم جواب بدهد.

ضمناً در همين جدالها، اين موضوع هم گفته شد كه دولت روحاني بر مبناي همين سپردهها در بانكهاي خارجي، از بانك مركزي استقراض كرده، يعني اسكناس چاپ كرده كه منابع خود رژيم ميزانش را 300هزار ميليارد تومن، معادل تقريباً 100ميليارد دلار ذكر ميكنند، شيخ حسن روحاني با چاپ اسكناس بدون پشتوانه به قول معروف خودش را راحت كرده و مردم ايران و اقتصادشون را  ناراحت.  شيخ حسن روحاني دست در دست سيدعلي خامنه اي با اين اسكناس ها جيب مزدوران درون مرزي و برون مرزيشون را پر كرده اند، از حزب الله لبنان بگير تا بشار اسد و تا مزدوران رژيم در عراق.

قيمتش را هم مردم ايران داده اند با افزايش تورم و فقر و بيكاري. خوب حالا كه جام زهر هسته اي را به حلقوم خامنه اي ريخته اند و وقت حل كردن آب و نان مردم طبق قولشون رسيده دارند ميزنند زيرش و در يك جنگ زرگري خرد خرد مي گويند كدام 150؟ كدام كشك؟ هرچي بوده پيش خور شده رفته. اين را محمود بهمني رئيس كل بانك مركزي در دوره پاسدار احمدي نژاد روز 30 تير اعتراف كرد. كيهان خامنه اي هم نوشت.  

حالا روزنامه هاي باند همين رفسنجاني و روحاني كه تا ديروز مي گفتند و مي نوشتند گشايش اقتصادي و چه و چه با توافق هسته اي درست ميشه، الان روضه مي خوانند كه آقا بي خود توقع بي جا در مورد ايجاد نكنيد، وعده ندهيد، با توافق هسته اي هيچ معجزه اي قرار نيست در وضعيت اقتصادي مردم اتفاق بيفته.

به اين مي گويند ريختن آب پاكي روي دست اون خوش خيالهايي كه فكر مي كردند از امامزاده شيخ حسن روحاني معجزه اي برمي مي آيد.

بنابراين اين پول ها و امدادهاي اقتصادي  در حد مسكن هم  مشكلي از مردم حل نخواهد كرد.  چون حفرهها و سوراخهاي رژيم، يعني فساد و بهچاپ بهچاپ در  نظام ولايت فقيه  به حدي است  كه مثل آبكش چيزي توش بند نميشود  و به قول جواد منصوري از ديپلمات تروريست هاي رژيم و از پايه گزاران سپاه جهل وسركوب،  اگر از آسمان طلا هم ببارد هيچ تغييري در وضعيت اقتصادي  ايجاد نميكند.

 شاهدش درآمد نفتي 700، 800ميليارد دلاري است كه همه سركردگان نظام به هم نگاه مي كنند و كي بود كي بود من نبودم بازي براي ملت در مي آورند.  البته همه شان خوب ميدانند اين پول غير از بخشي كه در جيب ايادي و آقا زاده ها و پاسدار زاده ها رفته بقيه صرف تروريسم و رساندن موشك به حزب الله و حوثي ها شده است. اين ها يعني امنيت نظام و خاكريزهاي خط مقدمش. اين را هم سيدعلي خامنه اي هم بقيه گفتند اگر در سوريه و لبنان و بغداد و يمن خاكريز نزنيم  بايد در تهران خاكريز بزنيم.  خبر ندارند كه در هرجا كه خاكريز بزنند يا نزنند، در پيشاني همة ديكتاتوري ها يك چيز نوشته شده است: سرنگوني. حالا بگذار هرچه مي خواهند بازي  چرا 150؟  تا پس چندتا بكنند. دستشان براي ملت رو بوده و رو هست. 


قطعنامة شوراي امنيت، زهر يا عسل؟



                  زهرخورده هاي دلواپس 2231

تصويب قطعنامة 2231شوراي امنيت شكاف ميان دو باند رژيم را يك درجة ديگر تشديد و تعميق كرد. باند رفسنجاني ـ روحاني تصويب اين قطعنامه را يك پيروزي ديگر در تكميل پيروزي توافق وين تلقي كردند و از جمله با طعنه به احمدينژاد تيتر زدند: « قطعنامه ها حالا كاغذ پاره اند!» در حالي كه باند وليفقيه آن را «قطعنامة ضد ايراني» توصيف كردند و كيهان خامنهاي با تيتر: «شوراي امنيت ماشه را چكاند» از آن ابراز وحشت نمود.
سؤال اين است كه چرا يك چنين اختلافي و يك چنين شكاف عميقي در رژيم وجود دارد؟ شكافي به فاصلة جرعة حيات تا جرعة مرگ؟...براي ادامه مطلب اين جا را كليك كنيد