۱۳۹۵ تیر ۲۳, چهارشنبه

واكنشهاي زير جلي نظام ولايت!


زندانی سیاسی  مسعود عرب چوبدار

سلام
سه روز پس از برگزاري گردهمايي بزرگ ايرانيان درپاريس، آثار زلزله‌ آن بدون دنده و ترمز در درون رژيم ادامه دارد. 
واكنشهاي علني رژيم را در صدا وسيماي پشم شيشه اش مي توانيد ببيند و در سايتها و روزنامه هايش بخوانيد. 
في الواقع هريك از اين واكنش ها چيزي جز آثار ضربات كاري مقاومت بر پيكر نظام نيست. 
اما مهم تر از واكنش هاي علني واكنشهاي زير جلي رژيم است. 
دژخیمان خامنه‌ای روز سه‌شنبه 22تیر 95 زندانی سیاسی مسعود عربچوبدار را از بند زندانياني سياسي به بند زندانيان خطرناك منتقل كردند.  نماینده دادستان جنایتکار رژیم به زندان گوهردشت رفته و زندانی سیاسی مسعود عرب چوبدار را احضار کرده و به وی گفته است: «سزای کسی که نامه حمایت از مجاهدین می‌دهد انتقال به بند زندانیان قصاصی است تا حالت را جا بیاورند» .
 به‌دنبال این دستور، دژخیمان زندان گوهردشت کرج، زندانی سیاسی مسعود عرب چوبدار را مستقیماً به بند یک منتقل کردند. 
دادن مسعود عرب چوبدار دم تيغ زندانيان عادي مزدور دژخيمان شده ، علامت چه چيزي است؟
به اين مي گويند،  رو نمايي مجدد از ” ظرفيتهاي“ يك نظام مقتدر و مقدس؟! براي اصلاح و اعتدال! 
آنهم نظامي كه مدعي است هيچ گروه و گروهكي كه سهل است، هيچ ابرقدرتي هم ياراي تكان دادنش را ندارد! اما در مقابل چهار خط نامة يك زنداني اسير كه بر دست و پايش هم زنجير است، و تنها جرمش؟! حمايت از يك گردهمايي مخالفان در هزاران كيلومتر دور تراز خاك ميهن است، اين چنين عنان از كف ميدهد تا پايه‌هاي نظامش را از آسيب دشمن مصون نگهدارد!
 مسؤليت حفظ جان وسلامت مسعود عرب چوبدار به گردن رژيم پليد ولايت است، اين اولا . و نمي تواند با دادن او دم تيغ جانيان از خود سلب مسوليت كند.
اما اين از اين اقدام چه نتايجي حاصل مي شود؟ 
براستي اين چه نظامي است كه حتي تحمل نامة يك زنداني نظامش كه در سلولي تنگ و تاريك در زندان به سر مي برد را هم ندارد؟ 
اين چه نظامي است كه درون زندان هم تبعيد گاه دارد؟!
 اين چه نظامي است كه زندان در زندان دارد و به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب... ( ياد شاملو بخير)
اين چه نظامي است كه اضافه بر همة شكنجه گران و دژخيمان رسمي‌اش، هميشه محتاج عده‌اي قمه كش غير رسمي هم هست؟!
و براستي اين چه نظامي است كه جلسة يك ” گروهك؟!“ در آنسوي جهان، آنچنان دنيا را جلوي چشمانش تيره و تار مي كند كه تا چند روز پس از ختم جلسة مذكور، از يكسو هنوز رسانه‌هايش در حال ”جلز و ولز“ هستند و از سوي ديگر پاچة زنداني بي دفاع را مي گيرد، واز آنطرف يقة فلان سفير و آن كشور و آن دولت را!
آيا براستي درون اين نظام هيچ كس نيست كه بفهمد تمامي اين واكنشها و عكس العملها، درهم شكستگي سياسي و بي بتگي تمام عيار اجتماعي نظامشان  است؟
و حرف آخر: راستي آخوندها پس از مسعود  عرب چوبدار ، با آن نيم ميليارد توئيت و نهصد ميليون بينندة مراسم گردهمايي كه  همان روز 19 تير روي اينتر نت و كانالهاي ماهواره‌اي مستقيما مراسم را دنبال كرده و پيام حمايت دادند، چكار مي كنند؟ 
راستي چرا از وسط آنهمه زنداني كه از درون سياهچالهايش فرياد مرگ بر اصل ولايت فقيه سر دادند فقط زورش تا اين جا به يك نفر رسيده است؟ 
نكند اين هم يك از طلسم شكستگي هاي ديگر عظما باشد كه توان تحمل ايجاد موج اعتصاب توسط زندانيان مقاوم را ندارد؟ 
بيچارگي را مي بينيد از سر تا پاي نظام ساطع است. از عمق سياهچالها تا وزارت فخيمه امور خارجه (امور التماس) و ...
چون پيام مردم ايران در چشم و گوشش فرورفته  و معني آنرا خوب فهميده. اين واكنشهاي بي دنده و ترمز هم از همين است: 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر